سر از دام کسی نپیچیدن ؛ از فرمان او بیرون نرفتن. از رنج که او مقرر دارد تن بیرون نکشیدن. تحمل بلا که او مقرر کند کردن :
ز من هر چه خواهی همه کام تو
بر آرم نپیچم سر از دام تو.
فردوسی.
ز من هر چه خواهی همه کام تو
بر آرم نپیچم سر از دام تو.
فردوسی.
اطاعت کردن