اضیع

لغت نامه دهخدا

اضیع. [ اَض ْ ی َ ] ( ع ن تف )هیچکاره تر، یقال : هو اضیع من قمرالشتاء. ( ناظم الاطباء ). || ضایعکننده تر. ( غیاث ) ( آنندراج ).
- امثال :
اضیع من بیضةالبلد.
اضیع من تراب فی مهب الریح .
اضیع من دم سلاع . ( یادداشت مؤلف ).
اضیع من سراج فی شمس .
اضیع من غمد بلانصل . ( فرائد الادب المنجد ).
اضیع من لحم علی وضم .
اضیع من وصیة.
|| آنکه از دیگری ضیاع بیشتر داشته باشد: هو اضیع منک ؛ یعنی فزون تر از تو ضیاع دارد. ( از اقرب الموارد ).

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی لَا أُضِیعُ: ضایع نمی کنم
ریشه کلمه:
ضیع (۱۰ بار)

پیشنهاد کاربران