اضناء

لغت نامه دهخدا

اضناء. [ اَ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ ضن. رجوع به ضن شود. ( از لسان العرب ).

اضناء. [ اِ ] ( ع مص ) ( از «ض ن ء» ) بسیاربچه شدن زن و کذلک غیرها. ( منتهی الارب ). صاحب فرزند بسیار شدن زن ، یقال : اضنأت المراءة؛ ای کثر ولدها. ( ناظم الاطباء ). بسیارفرزند شدن زن. ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). || صاحب بسیار مال گردیدن. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ). بسیارمال گردیدن. ( آنندراج ). فزون مال شدن. ( از اقرب الموارد ). || صاحب بسیار مواشی گردیدن قوم.( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). بسیار کودک و گوسفند میشینه شدن. ( تاج المصادر بیهقی ). || ( از «ض ن و» ) سنگین کردن بیماری کسی را. ( از اقرب الموارد ) ( از لسان العرب ). گران و سست کردن بیماری کسی را. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). گران کردن بیماری کسی را. ( تاج المصادر بیهقی ). نزار گردانیدن. ( زوزنی ). نزار کردن بیماری کسی را. و فی الحدیث فی الحدود: ان مریضاً اشتکی حتی اضنی ؛ ای اصابه الضنی و هو شدةالمرض ، حتی نَحَل جسمه. ( لسان العرب ).

پیشنهاد کاربران