اضمحلال
/~ezmehlAl/
مترادف اضمحلال: امحا، انحطاط، انهدام، خرابی، زوال، فروپاشی، فنا، محو، نابودی، نیستی، ویرانی
برابر پارسی: نابودی، تباهی، نیستی
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
۱ - ( مصدر ) نیست شدن نابود شدن . ۲ - از هم پاشیدن . ۳ - ( اسم ) ناپدیدی . ۴ - از هم پاشیدگی .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
واژه نامه بختیاریکا
مترادف ها
خرابی، سرنگونی، تباهی، تخریب، انهدام، ویرانی، اضمحلال، اتلاف
اضمحلال
پیشنهاد کاربران
پسرفت، پسروی،
پسرفتن.
پسرفتن.
اضمحلال: همتای دیگر این واژه ی عربی، این است:
نیستاوِه ( سغدی: nestāve )
نیستاوِه ( سغدی: nestāve )
🇮🇷 واژه ی برنهاده: نابودگشت 🇮🇷
نمونه: قدرت نظامی آمریکا رو به اضمحلال است ❌
توان ارتشی آمریکا رو به نابودگشت است ✅
نمونه: قدرت نظامی آمریکا رو به اضمحلال است ❌
توان ارتشی آمریکا رو به نابودگشت است ✅
رو به نابودی / تباهی/ نیستی رفتن ( گذاشتن )
واژه هایی که در بالا چون برابرِ واژه ی �اضمحلال� آورده شده اند، هیجکدام به آرش باریک این واژه ی از ریشه عربی نیست.
چه خوب بود دوستان ویژه کار آرشی درخور برای آن بیابند یا بسازند.
واژه هایی که در بالا چون برابرِ واژه ی �اضمحلال� آورده شده اند، هیجکدام به آرش باریک این واژه ی از ریشه عربی نیست.
چه خوب بود دوستان ویژه کار آرشی درخور برای آن بیابند یا بسازند.
- در محاق افتادن ؛ دچار محاق شدن. کاستی و باریکی و تاریکی گرفتن :
تا که روی همچو ماهش دیده ام
ماه بختم در محاق افتاده است.
عطار
تا که روی همچو ماهش دیده ام
ماه بختم در محاق افتاده است.
عطار
این واژه تازى ( اربى ) ست برابر آن به پارسى گوگانGugan ( پهلوى: اضمحلال، انهدام، انحلال ) و آناستى Anasti ( پهلوى: آناستیهْ : اضمحلال، تباهى ) مى باشد.
این واژه عربی است و پارسی آن واژه ی آناستی می باشد که از پهلوی آناستیه ãnãstih ساخته شده است