اضطهاد. [ اِ طِ ] ( ع مص ) مقهور کردن کسی را. ( از قطر المحیط ) ( از اقرب الموارد ). قهر کردن و چیره شدن.( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). ضَهْد. ( زوزنی ). رجوع به ضهد شود. || ستم نمودن کسی را، یقال : اضطهدته اضطهاداً. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). مضطر ساختن و اذیت کردن کسی را. ( از قطر المحیط ). || ستم کردن و مضطر ساختن و آزار کردن کسی را بسبب مذهب. ( از اقرب الموارد ). رجوع به مضطهد شود.
فرهنگ فارسی
مقهور کردن کسیرا . قهر کردن و چیره شدن . یا ستم نمودن کسیرا . یا ستم کردن و مضطر ساختن و آزار کردن کسیرا بسبب مذهب .