اضطرام

لغت نامه دهخدا

اضطرام. [ اِ طِ ] ( ع مص ) افروخته شدن آتش. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). برافروخته شدن آتش. ( از اقرب الموارد ). زفانه زدن آتش. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). زبانه کشیدن آتش. || دررسیدن پیری و موی سپید شدن ، یقال : اضطرم الشیب ؛ اذا اشتعل. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ معین

(اِ ط ِ ) [ ع . ] (مص ل . ) ۱ - زبانه زدن آتش . ۲ - در رسیدن پیری .

فرهنگ عمید

۱. افروخته شدن آتش، زبانه زدن آتش.
۲. فرارسیدن پیری، سفید شدن موی.

پیشنهاد کاربران

بپرس