اضرام

لغت نامه دهخدا

اضرام. [ اِ ] ( ع مص ) فروزانیدن آتش. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). برآوروختن آتش. ( تاج المصادر بیهقی ). تضریم. استضرام. ( اقرب الموارد ). مشتعل ساختن و برافروختن و زبانه دار کردن آتش. آتش فروزانیدن. و رجوع به تضریم و استضرام شود.

پیشنهاد کاربران

بعد از آن شغل اضرام به برد و سلام مبدل گشت
( فرج بعد از شدت، حسین بن اسعد دهستانی، به تصحیح اسماعیل حاکمی ، ج1، انتشارات اطلاعات، صفحه30 )

بپرس