اضجم
لغت نامه دهخدا
اضجم. [ اَ ج َ ] ( اِخ ) لقب ضُبَیعة. ( منتهی الارب ). و نام وی حرث بن عبداﷲبن دوفن بن محارب بن نهیةبن حرث بن وهب بن حلی بن احمس بن ضبیعةبن ربیعة الفرس. وی را از آنرو به ضبیعه ملقب کردند که دچار لقوه ای شد. و این گفته ابن کلبی است.و ابن اعرابی گفت : اضجم خود ضبیعه است و بنابراین اضافه ضبیعه به اضجم درست نیست زیرا چیزی به خود اضافه نشود و نزد من نام او ضبیعه و لقب وی اضجم و هر دو اسم مفرد است و هرگاه مفرد به مفرد ملقب گردد بدان اضافه شود چون قیس قفه و مانند آن ، و بنابرین اضافه صحیح است. ( از تاج العروس ). و رجوع به ضبیعه شود.
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید