اضبع. [ اَ ب ُ ] ( ع اِ ) ج ِ ضَبُع. ( منتهی الارب ). ج ِ ضبع، بمعنی کفتار، مؤنث است. ( آنندراج ). و آن جمع قِلّه است. ( معجم البلدان ). رجوع به ضبع شود. اضبع. [ اَ ب ُ ] ( اِخ ) موضعی است بر طریق حاج بصره بین رامتین و امرة. ( از معجم البلدان ) ( مراصدالاطلاع ).