اضآن. [اِض ْ ] ( ع مص ) صاحب بسیار میش گشتن. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). خداوند بسیار گوسفند میشینه شدن. ( تاج المصادر بیهقی ). خداوند گوسفند میشینه بسیار شدن. ( زوزنی ). فزونی یافتن ضأن. ( از اقرب الموارد ).
اضان. [ اِ ] ( اِخ ) اطان. نام جاییست. یاقوت آرد: و ابوعمرو اطان روایت کرده و به هر دو لغت ( لهجه ) و روایت این بیت ابن مُقبل آمده است :
تَاءَنَّس ْ خلیلی هل تری من ظعائن
تحملن بالعلیاء فوق اضان.
( از معجم البلدان ).
و رجوع به اطان شود.