اضاءه

لغت نامه دهخدا

( اضاءة ) اضاءة. [ اِ ءَ ] ( ع مص ) روشن شدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( تاج المصادر بیهقی ) ( مهذب الاسماء ) ( اقرب الموارد ) ( ترجمان تهذیب عادل ص 14 ) ( مؤید الفضلا ). || روشن کردن. ( منتهی الارب ) ( ترجمان تهذیب عادل ص 14 ) ( مؤید الفضلا ) ( آنندراج ) ( غیاث ) ( تاج المصادر بیهقی ) ( مهذب الاسماء ). انارة. اشراق. تضویة. ( اقرب الموارد ). لازم و متعدی است.
- امثال :
اَضِی ْٔ لی اَقْدَح ْ لک ؛ مثلی است که در موردمکافات افعال آرند و حقیقت معنی آن این است که : به من عنایت کن بیش از آنچه من به تو عنایت دارم ، زیرا اضأت فزونتر از قدح است. ( از اقرب الموارد ).
|| انداختن کمیز را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). شاشیدن. بول خود انداختن. ( از اقرب الموارد ). || ( اِ ) آب در گودال فراهم آمده از سیل یا جز آن. || غدیر کوچک. || مسیل آب به غدیر. ( از معجم البلدان ). || مبطخه. رجوع به اضاء شود. || بیشه خلاف هندی. ( از اقرب الموارد ). رجوع به اضاء شود.

پیشنهاد کاربران