اصید

لغت نامه دهخدا

اصید. [ اَص ْ ی َ ] ( ع ص ، اِ ) کژگردن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( بحر الجواهر ) ( مهذب الاسماء ). المائل العنق. ( اقرب الموارد ). || شتری که به بیماری صید مبتلا است. ( از اقرب الموارد ). و صید و صاد از بیماریهای شتر است. رجوع به صاد و صید شود. || پادشاه ، بدان جهت که التفات کم کند. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). پادشاه. ( مهذب الاسماء ). ملک ، زیرا وی بسبب تکبر به چپ و راست نمی نگرد. ( از اقرب الموارد ). || گردن بلنددارنده از کبر. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). متکبر. ( مهذب الاسماء ). مردی که سر برافرازد از خودبینی و کبر. ( از اقرب الموارد ). || شیر بیشه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). شیر. ( ناظم الاطباء ). اسد. مؤنث : صَیْداء. ج ، صید. ( از اقرب الموارد ). || ( ن تف ) صائدتر. صیادتر. صیدکننده تر.
- امثال :
اصید من ضیون .
اصید من لیث عفرین .

اصید. [ اَ ] ( ع اِ ) لغتی است در وصید که بمعنی فضای خانه است. ( از قطر المحیط ). صحن خانه. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).

پیشنهاد کاربران