- اصول اظفار ؛ بن های ناخن.
|| قواعد. قوانین. پایه ها. قواعد و قوانینی که هر علم بر آنها استوار شود. در برابر فروع. ارکان و پایه های هر چیز :
من سخن یافه و محال نگویم
این سخن من اصول دارد و قانون.
فرخی.
در مختصر صاعدی که قاضی امام ابوالعلا صاعد رحمه اﷲ کرده است... دیدم نبشته در اصول مسائل این قول بوحنیفه است. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 195 ).ای در اصول فضل مقدم
وی در فنون علم مؤدب.
مسعودسعد.
و آنرا اصول و فروع و زوایا نهاده. ( کلیله و دمنه ). از اصول و فروع معتقد ایشان استکشافی کنم. ( کلیله و دمنه ). تا همت بتحصیل علم و تتبع اصول و فروع آن مصروف گردانید. ( کلیله و دمنه ).- امثال :
اصل اصول پاشنه سی دی .
|| به اصطلاح موسیقیان ، بمعنی آنکه آنرا تال گویند. ( از چراغ هدایت و کشف ). بدان که اصول که بهندی آنرا تال گویند نزد عجم هفده است : یکی مخمس ، دوم بحر ترک ضرب و آنرا ترکی نیز گویند، سوم دو یک ، چهارم دور، پنجم ثقیل ، ششم خفیف ، هفتم چهارضرب ، هشتم درافشان ، نهم ماتین ، دهم ضرب الفتح ، یازدهم اصول فاخته ، دوازدهم چنبر، سیزدهم نیم ثقیل. چهاردهم اذفر، پانزدهم ارصد، شانزدهم رمل ، هفدهم هزج. ( غیاث ) ( آنندراج ). و رجوع به ناظم الاطباء و فرهنگ نظام شود :
بدوستی که ز دست تو ضربت شمشیر
چنان موافق طبع آیدم که ضرب اصول.
سعدی ( طیبات ).
که بار غمم بر زمین دوخت پای بضرب اصولم برآور ز جای.
حافظ.
|| به اصطلاح موسیقیان کشمیر، دهل کوچک که به انگشتان نوازند. ( آنندراج ). || نام ضرب موسیقی و طرز نواختن ساز. ( فرهنگ نظام ). || به اصطلاح فارسیان ، بمعنی حرکت موزون و خوش آیند. ( غیاث ) ( آنندراج ). حرکت موزون و خوش آیند. ( ناظم الاطباء ). حرکت موزون و خوش آینده در رقص.- ادا و اصول درآوردن ؛ در تداول عامه ، تقلید کسی درآوردن. حرکاتی مشابه مقلدان و رقاصان نشان دادن : فلان در حرف زدن مثل مطربها اصول درمی آورد. ( فرهنگ نظام ).
- به اصول پای نهادن ؛ حرکت موزون کردن. رقصیدن :
ز تاب سیلی غم چون صدای دف گاهی بیشتر بخوانید ...