اصول

/~osul/

مترادف اصول: شرعیات، علوم شرعی، کلیات، مبادی، بنیادها

متضاد اصول: فروع

برابر پارسی: نهادها، ریشه ها، پایه ها، بنیادها، آغازه ها

معنی انگلیسی:
elements, principles, essentials, doctrines, method, basic elements of jurisprudence, roots, abc, catechism, ground rule, nitty-gritty, rudiment, method(s), basic, principles of jurisprudence

لغت نامه دهخدا

اصول. [ اُ ] ( ع اِ ) ج ِ اصل . اساسها و بیخ و بن ها. ( فرهنگ نظام ). اصلها. جمع اصل که بمعنی بیخ است. ( آنندراج ) ( غیاث ). ریشه ها، و اصول و فروع ؛ ریشه ها و شاخه ها. ( ناظم الاطباء ).
- اصول اظفار ؛ بن های ناخن.
|| قواعد. قوانین. پایه ها. قواعد و قوانینی که هر علم بر آنها استوار شود. در برابر فروع. ارکان و پایه های هر چیز :
من سخن یافه و محال نگویم
این سخن من اصول دارد و قانون.
فرخی.
در مختصر صاعدی که قاضی امام ابوالعلا صاعد رحمه اﷲ کرده است... دیدم نبشته در اصول مسائل این قول بوحنیفه است. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 195 ).
ای در اصول فضل مقدم
وی در فنون علم مؤدب.
مسعودسعد.
و آنرا اصول و فروع و زوایا نهاده. ( کلیله و دمنه ). از اصول و فروع معتقد ایشان استکشافی کنم. ( کلیله و دمنه ). تا همت بتحصیل علم و تتبع اصول و فروع آن مصروف گردانید. ( کلیله و دمنه ).
- امثال :
اصل اصول پاشنه سی دی .
|| به اصطلاح موسیقیان ، بمعنی آنکه آنرا تال گویند. ( از چراغ هدایت و کشف ). بدان که اصول که بهندی آنرا تال گویند نزد عجم هفده است : یکی مخمس ، دوم بحر ترک ضرب و آنرا ترکی نیز گویند، سوم دو یک ، چهارم دور، پنجم ثقیل ، ششم خفیف ، هفتم چهارضرب ، هشتم درافشان ، نهم ماتین ، دهم ضرب الفتح ، یازدهم اصول فاخته ، دوازدهم چنبر، سیزدهم نیم ثقیل. چهاردهم اذفر، پانزدهم ارصد، شانزدهم رمل ، هفدهم هزج. ( غیاث ) ( آنندراج ). و رجوع به ناظم الاطباء و فرهنگ نظام شود :
بدوستی که ز دست تو ضربت شمشیر
چنان موافق طبع آیدم که ضرب اصول.
سعدی ( طیبات ).
که بار غمم بر زمین دوخت پای
بضرب اصولم برآور ز جای.
حافظ.
|| به اصطلاح موسیقیان کشمیر، دهل کوچک که به انگشتان نوازند. ( آنندراج ). || نام ضرب موسیقی و طرز نواختن ساز. ( فرهنگ نظام ). || به اصطلاح فارسیان ، بمعنی حرکت موزون و خوش آیند. ( غیاث ) ( آنندراج ). حرکت موزون و خوش آیند. ( ناظم الاطباء ). حرکت موزون و خوش آینده در رقص.
- ادا و اصول درآوردن ؛ در تداول عامه ، تقلید کسی درآوردن. حرکاتی مشابه مقلدان و رقاصان نشان دادن : فلان در حرف زدن مثل مطربها اصول درمی آورد. ( فرهنگ نظام ).
- به اصول پای نهادن ؛ حرکت موزون کردن. رقصیدن :
ز تاب سیلی غم چون صدای دف گاهی بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - ریشه ها بنیادها بیخها. ۲ - نژادها تبارها گوهرها. ۳ - هفده آواز اصلی در موسیقی ایرانی . ۴ - علوم شرعی که از چهار اصل تشکیل میشود : کتاب سنت اجماع قیاس که مراد قر آن کریم و اعمال رسول ص و معصومان ع و مردمان مسلمان و عقل است . یا اصول دین . بعقید. اهل سنت سه است : توحید نبوت معاد و شیعه دو اصل عدل و امامت را بر آن افزوده معتقد به پنج عدل و امامت
جهنده تر بر کسی حمله کننده تر

فرهنگ معین

( اُ ) [ ع . ] (اِ. ) جِ اصل . ۱ - ریشه ها، پایه ها. ۲ - نژادها، گوهرها. ۳ - علوم شرعی که از چهار اصل تشکیل می شود: کتاب ، سنت ، اجمعا، قیاس . ،~ دین به عقیدة اهل سنت سه اصل است : توحید، نبوت ، معاد و شیعه دو اصل عدل و امامت را بر آن افزوده و معتقد

فرهنگ عمید

۱. [جمعِ اصل] = اصل
۲. (فقه ) علوم شرعی که از چهار اصلِ کتاب، سنت، اجماع، و قیاس تشکیل می شود.
۳. (موسیقی ) هفده آواز اصلی در موسیقی قدیم ایرانی.
* اصول دین: در اسلام، اصولی که این دین مبتنی بر آن است و عبارتند از: توحید، نبوت، و معاد. در مذهب شیعه دو اصل عدل و امامت نیز اضافه می شود.

دانشنامه اسلامی

[ویکی اهل البیت] این کلمه در موارد زیر استعمال می شود:
2. جمع اصل:اصطلاحی برای منابع حدیثی اولیه

[ویکی شیعه] اصول (ابهام زایی). اصول ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد.

[ویکی فقه] اصول (ابهام زدایی). واژه اصول ممکن است در معانی ذیل به کار رفته باشد: • اصول فقه (علم)، یکی از شاخه های علوم اسلامی • أصول دین، (در مقابل فروع دین)، اصطلاحی کلامی
...

دانشنامه آزاد فارسی

در موسیقی ایران نام نوعی وزن (ضرب). رِنگی هم به همین نام در ردیف شور موجود است. به حرکت موزون در رقص یا در ضرب زورخانه ای نیز اصول می گویند. عبدالقادر مراغی در مقاصدالالحان آورده است: «... و مطلقات اوتار را که بر نسبت نغمات پرده اصل سازند و گویند که شَدِّ فلان پرده است...». اصول همچنین یکی از هشت مقام موزون در موسیقی قدیم عرب و نیز نوعی دُهُل کوچک است که نواختن آن در هند رواج دارد. عبدالقادر مراغی در مقاصد الالحان در جایی دیگر دربارۀ اصول چنین آورده است: «اگرچه مجموع جموع را از این شَدّ استخراج توان کرد اما مخصوص به شد حسینی باشد، زیرا که نغمات مطلقات اوتار بر نسبت نغمات اصل حسینی مُصطَخب شده است...».

مترادف ها

course (اسم)
جریان، دوره، جهت، سمت، مسیر، روش، اصول، در طی، خط سیر، خط مشی، بخشی از غذا، اموزه، اموزگان

root (اسم)
ریشه، اصل، زمینه، پایه، اساس، بنیاد، عنصر، بن، بنیان، فرزند، اصول، سر چشمه، بنه

rhythm (اسم)
وزن، اصول، اهنگ موزون، نواخت

doctrine (اسم)
اصول، طریقت، گفته، تعلیم، مکتب، حکمت

tenet (اسم)
مرام، عقیده، اصول، انگاره، انگاشته، متعقدات مذهبی، پایه تفکر

فارسی به عربی

جزر , مذهب ، أساسیات

پیشنهاد کاربران

سلیم
اصول: راه های شناخت.
اصول: چارچوب
باید براساس اصول اداری نامه نوشت: باید براساس چارچوب اداری نامه نوشت.
اصول حسابداری : Accounting principles
این اصل بیان میکند : This principle states
اصول یعنی کاری رباا نظم وبرنامه ریزی خوب انجام دادن
اصول یعنی حقوق اسلامی
چارچوب، پایه ها، بنیاد
اصول یعنی ریشه ها
اصول به عنوان دستورالعمل و کلید اعمال هوشیارانه و آگاهانه عمل می کنند و بر تصمیمات، روش ها، تمرین ها و رفتار انسان اثر می گذارند.
اصول:اصل😙😙
ریشه ها
مبانی
امهات
اموال
دارایی ها
مایملک

ریوس
قوانین
جمع اصل، ریشه ها، بنیادها
اداب
قواعد
این جمع واژه ى اصل است و این واژه از اساس پارسى و پهلوى ست و تازیان ( اربان ) آن را از واژه پهلوى آسِل Asel به معناى اول ، نخست ، ابتدا برداشته و معرب نموده و ساخته اند : أصل ، اصیل ، اصالة ، اصول و . . . و همتایان پارسى آن اینها هستند: پهلوى: بونان Bunan
...
[مشاهده متن کامل]

، آفراهان Afrahan ، بونیستان Bunistan ، پایکان Payakan ، بونیهان Bunihan ، گوهرگان Goharegan پارسى باستان - پهلوى : توماگانTumagan ، بُنیمان Boniman ( اوستایى ) سانسکریت - پهلوى : پَهوان Pahvan ، آگْمان Agman ، جنْمان Janman کردى - پهلوى بِنیژان Benizhan

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٩)

بپرس