اصنع

لغت نامه دهخدا

اصنع. [ اَ ن َ ] ( ع ن تف ) صنعتگرتر. صانعتر. باصنعت تر. ( ناظم الاطباء ) : و یقال ان اهل هذه الجزائر لایکون اصنع منهم. ( اخبار الصین والهند ص 3 ).
- امثال :
اصنع من تنوط .
اصنع من تنوطة.
اصنع من دودالقز.
اصنع من سرفة .
اصنع من نحل .
هو اصنع من ارضة ؛ او از موریانه یا دیوچه صانعتر است.
|| نیکوتر. ( ناظم الاطباء ).

اصنع. [ اَ ن َ ] ( ِاخ )ابن یحیی. یکی از پزشکان اندلس بود که در نیمه اول قرن پنجم هجری میزیست. ( از طبقات الامم قاضی صاعد ).

فرهنگ فارسی

ابن یحیی یکی از پزشکان اندلس بود که در نیمه اول قرن پنجم هجری میزیست .

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] ریشه کلمه:
صنع (۲۰ بار)

پیشنهاد کاربران

بپرس