[ویکی فقه] بُت ، تمثال یا پیکره ای (از ایزد، شخص و یا جانوری ) که به اعتقاد برخی از ادیان از جهاتی تقدس و جنبه الوهیت یافته است و واجد قدرت های فوق طبیعی شناخته می شود. بتها را از چوب ، سنگ ، سفال و یا انواع فلزات و حتی عاج و به اندازه های مختلف می سازند و در معابد (بتکده ها) و در خانه ها در جایگاه معین قرار می دهند و با آداب و اعمال خاص می پرستند.
«اصنام» جمع «صنم» و در لغت به معنای مجسمه و تندیس است که اصل آن، از واژه عبری یا آرامی «صلم» گرفته شده است. «صلم» و «صلمن» از واژهایی هستند که در متون مسند به معنای تندیس آمده اند.
معنای اصطلاحی و مشترکات معنوی
صنم در اصطلاح، به الهه های جاهلی گفته می شود که از چوب یا زر و سیم ساخته می شود و صورتی انسانی دارد. اصنام برای نزدیکی به خدایان، در معابد به آنها تقدیم می شد، این الهه ها وظیفۀ اجابت دعا و برآوردن آرزوها و شفای بیماران را بر عهده داشتند و به عنوان نذر به الهه های معبد تقدیم می شدند.«اوثان» جمع «وثن»، بت هایی از جنس سنگ بوده اند که رمز و سمبل خدا بوده اند و برایشان قربانی هایی تقدیم می شده است.«انصاب» نیز به سنگ های غبارآلوده ای می گفتند که در جایی نصب می کردند و در اطرافشان می چرخیدند و به این گونه، «دوار» می گفتند و نزد آنها قربانی می کردند. در ابتدا بر روی سنگ ها قربانی می شده است (مذبح) که به مرور
زمان مقدس شده، جانشین خدایان شدند. قرآن کریم انصاب را «رجس»، و قربانی بر آنها را «عمل شیطانی» معرفی می کند.
اولین بت پرستان
نخستین پرستندگان بت ها را در میان اعراب، فرزندان حضرت اسماعیل (علیه السّلام) دانسته اند. زمانی که تنگی زندگی، ایشان را به کوچ اجباری از مکه وادار ساخت، هر خانواده، سنگی را از حرم برای حرمت به آن با خود برده و در هر منزلی مانند کعبه به دور آن می چرخید. این عمل در نسل های بعد، جای خود را به پرستش سنگ های حرم داد. نیز گفته اند که «عمرو بن ربیعۀ لحی» بعد از مسافرت به «بلقاء» شام با خود بتانی را آورده، مردم را به پرستش آنها وادار ساخت. علاقه به بت و پرستش آن، چنان در خمیره عرب سرشته شد که تا سیصد و شصت بت با اشکال و اندازه های مختلف در کعبه نگهد اری می کردند.
مهم ترین بت های عرب
...
[ویکی الکتاب] معنی
أَصْنَامٍ: بتها
معنی
یَعْکُفُونَ: ملازمت داشتند (ازعکوف به معنای ملازمت و ایستادن نزد چیزی است. عبارت "قَوْمٍ یَعْکُفُونَ عَلَیٰ أَصْنَامٍ لَّهُمْ" یعنی :همواره بر پرستش بتهای خود ملازمت داشتند)
معنی
مَوْتُ: مرگ - مردن (کلمه موت به معنای نداشتن حیات واز آثار حیات ، شعور و اراده است لذا به کسی که آثارحیات را هم ندارد مرده می گویند همانطور که خدای عز و جل فرموده : و کنتم امواتا فاحیاکم ثم یمیتکم و در باره اصنام و بتها فرموده : اموات غیر احیاء)
معنی
مَوْتَةَ: مرگ - مردن (کلمه موت به معنای نداشتن حیات واز آثار حیات ، شعور و اراده است لذا به کسی که آثارحیات را هم ندارد مرده می گویند همانطور که خدای عز و جل فرموده : و کنتم امواتا فاحیاکم ثم یمیتکم و در باره اصنام و بتها فرموده : اموات غیر احیاء)
معنی
مَوْتَتَنَا: مرگ ما- مردن ما(کلمه موت به معنای نداشتن حیات واز آثار حیات ، شعور و اراده است لذا به کسی که آثارحیات را هم ندارد مرده می گویند همانطور که خدای عز و جل فرموده : و کنتم امواتا فاحیاکم ثم یمیتکم و در باره اصنام و بتها فرموده : اموات غیر احیاء)
معنی
مَوْتِکُمْ: مرگتان - مردنتان(کلمه موت به معنای نداشتن حیات واز آثار حیات ، شعور و اراده است لذا به کسی که آثارحیات را هم ندارد مرده می گویند همانطور که خدای عز و جل فرموده : و کنتم امواتا فاحیاکم ثم یمیتکم و در باره اصنام و بتها فرموده : اموات غیر احیاء)
معنی
مُوتُواْ: بمیرید(کلمه موت به معنای نداشتن حیات واز آثار حیات ، شعور و اراده است لذا به کسی که آثارحیات را هم ندارد مرده می گویند همانطور که خدای عز و جل فرموده : و کنتم امواتا فاحیاکم ثم یمیتکم و در باره اصنام و بتها فرموده : اموات غیر احیاء)
معنی
مَوْتِهِ: مردنش(کلمه موت به معنای نداشتن حیات واز آثار حیات ، شعور و اراده است لذا به کسی که آثارحیات را هم ندارد مرده می گویند همانطور که خدای عز و جل فرموده : و کنتم امواتا فاحیاکم ثم یمیتکم و در باره اصنام و بتها فرموده : اموات غیر احیاء)
معنی
مَوْتِهَا: مردنش(کلمه موت به معنای نداشتن حیات واز آثار حیات ، شعور و اراده است لذا به کسی که آثارحیات را هم ندارد مرده می گویند همانطور که خدای عز و جل فرموده : و کنتم امواتا فاحیاکم ثم یمیتکم و در باره اصنام و بتها فرموده : اموات غیر احیاء)
معنی
مَوْتَیٰ: مردگان(کلمه موت به معنای نداشتن حیات واز آثار حیات ، شعور و اراده است لذا به کسی که آثارحیات را هم ندارد مرده می گویند همانطور که خدای عز و جل فرموده : و کنتم امواتا فاحیاکم ثم یمیتکم و در باره اصنام و بتها فرموده : اموات غیر احیاء)
معنی
مَیْتَةَ: مرده (کلمه موت به معنای نداشتن حیات واز آثار حیات ، شعور و اراده است لذا به کسی که آثارحیات را هم ندارد مرده می گویند همانطور که خدای عز و جل فرموده : و کنتم امواتا فاحیاکم ثم یمیتکم و در باره اصنام و بتها فرموده : اموات غیر احیاء)
ریشه کلمه:
صنم (۵ بار)
بت. جمعآن اصنام است. راغب گوید: صنم جثهای است که از نقره یا مس یا چوب ساخته شود، آن را برای تقرّب به خدا پرستش میکردند. ابن اثیر در نهایه گفته: آن چیزی است که جز خدا معبود اخذ شود و به قولی آن چیزی است که جسم یا صورت نداشته باشد آن را وثن در اقرب الموارد تصریح شده که صنم معرّب است. اصنام به صیغه جمع پنج بار در قرآن آمده است: انعام:74، اعراف:138، ابراهیم:35، شعراء:71، انبیاء:57.