اصمعی

لغت نامه دهخدا

اصمعی. [ اَ م َ ] ( اِخ ) ( 122 هَ. ق. / 740 م. - 216 هَ. ق. / 831 م. ) .
نام و نسب : عبدالملک بن قریب بن علی بن اصمع باهلی. منسوب به جد خود که اصمع نام داشت ، و بکسر اول غلط است و سمعانی نیز اصمعی را انتساب به جد دانسته است. و برخی وی را به بنواصمع، گروهی از قیس غیلان نسبت داده اند. و صاحب قاموس الاعلام آرد: نسب وی به مضربن نزاربن معد منتهی شود. و صاحب ضحی الاسلام گوید: اصمعی از قبیله باهله بود، نامش عبدالملک بن قریب منسوب به نیایَش اصمع. و نام عم وی را «سران » یاد کرده اند. کنیت وی را ابوسعید و ابوالقندیس و ابن قریب نیز آورده اند.
معاصران و استادان وی : اصمعی با گروهی از بزرگان ادب و لغت همعصر بود همچون : خلیل بن احمد و ابوزید انصاری و عیسی بن عمر ثقفی نحوی و خلف احمر فرغانی و ابوعبیده و ابونواس شاعر و ابوعمروبن العلاء و ابوعثمان مازنی و سیبویه و عمربن شبه. و اصمعی در نزد برخی از آنان تلمذ کرد از قبیل خلیل و عیسی بن عمر ثقفی و ابوزید و ابوعمروبن العلا ، و برخی خلف احمر را نیز استاد وی دانسته اند.
زادگاه وی : اصمعی در بصره چشم بجهان گشود و در آن شهر پرورش یافت و ازعالمان آن شهر دانش فراگرفت ، آنگاه به بادیه سفرها گزید و از مردم بادیه نشین لغت و شعر و ادب بیاموخت وآنها را گرد آورد و روایت کرد. در روزگار خلافت هارون از بصره به بغداد رفت و سپس به زادگاه خویش بازگشت و هم در آن شهر درگذشت. مأمون خلیفه میخواست او را بدرگاه خود بخواند اما موفق نشد و اصمعی پاسخ داد پیری و ضعف حال بمن اجازه نمی دهد از بصره بیرون آیم و بجای دیگر سفر گزینم. اما با همه این مأمون در هنگام لزوم حل هر مشکلی از دانشهای ادب و لغت را از راه مکاتبه ازو میخواست و پاسخ دریافت میکرد.
منظر وی : اصمعی مردی زشت روی بود چنانکه گویند یکی ازامیران کنیزکی به وی بخشید و آن کنیزک از اصمعی بهراسید.
صفات و دانش او: اصمعی مردی سبکروح و ظریف و خوش بیان بود و بروایت کردن اخبار اعراب و نقل ملح آنان شیفتگی فراوان داشت و میدانست که چگونه در مخاطب خویش شگفتی ایجاد کند و او را بخنده آورد و استحسان او را برانگیزد. دو خصلت در وی آنچنان قوی بود که توان آنها را راز شهرت وی دانست : نخست ، حافظه نیکو و نیرومند چنانکه بزرگترین قصیده را با یک بار شنیدن حفظ میکرد و هم روایت شده است که وی 16هزار ارجوزه را بجز دواوین عرب از بر داشت و هرچند این روایت مبالغه آمیز باشد اساس آن صحیح است. اما وی بمیزان توانایی حافظه خویش هوش علمی نداشت چنانکه خلیل از آموختن عروض به وی عاجز شده بود، و در نحو نیز ید طولایی نداشت ، زیرا دانستن نحو در عصر او نیاز به مهارت در قیاس و امثال آن داشت و به همین سبب کسانی که میدیدند وی با سیبویه مناظره میکند، میگفتند حق با سیبویه بود،ولی اصمعی بقوت زبان آوری بر وی چیره شد. خصلت دوم ، شیوه القا و تعبیر درست یا حسن تعبیر وی بود، چنانکه ابونواس گفته است : وی بلبلی بود که مردم را با نغمه های خویش بطرب می آورد. و شافعی در این باره گوید: «هیچکس از عرب نیکوتر از اصمعی به تعبیر نپرداخته است ». در حقیقت موسیقی عرب بادیه نشین در سخن و لهجه آنان بود بحدی که شهرنشینان از آن در شگفت میشدند، و این خصلت حسن تعبیر و زبان آوری اصمعی مایه شگفتی مردم به وی بود. باری این دو خصلت به اصمعی امکان داد تا بدرگاه خلافت راه یابد و بر مکانت و تقرب وی بیفزاید، چه او همبزم رشید بود و برای او افسانه ها و روایتهای نمکین و شیرین بادیه نشینان را نقل میکرد و او راسرگرم میداشت چنانکه کتب ادب آکنده از روایتهای اصمعی درباره داستانهای گوناگون زندگانی اجتماعی تازیان و بادیه نشینان آنان است ، خواه روایتهای وی درباره ٔلغت و شعر و لطایف ادبی ، و خواه نکات و لطایفی که میان او و عالمان در دربار خلافت و یا در پیشگاه امیران و یا در مجالس دانشمندان و ادیبان و شاعران رد و بدل شده است. پیوستگی اصمعی به رشید همچنانکه مایه شهرت فراوان وی گردید سبب توانگری او هم شد. اصمعی درلغت مهارتی بسزا داشت و هر لفظ را چه از لحاظ اشتقاق و چه از نظر معانی گوناگون آن بخوبی تشریح میکرد، وی تنها بشناختن کلمه اکتفا نمی کرد بلکه مفهوم و مدلول آنرا نیز بیان میداشت و اگر مدلول آن از مفاهیمی بشمار میرفت که نشان دادنی میبود آنرا نشان میداد و توصیف میکرد. ابوعبیده هم در لغت دست داشت و از کلمه های مربوط به اسب و اعضای آن چندین برابر اصمعی گرد آورده بود، ولی هنگامی که اسبی حاضر میکردند و از ابوعبیده درباره همان الفاظ میپرسیدند وی آنها را نمی شناخت و نمی توانست مدلول یکایک را نشان دهد، در صورتی که اصمعی آنها را بدقت تمام میشناخت و یکایک را نشان میداد و این در نتیجه آمیزش ممتد وی با اعراب و شنیدن او الفاظ را از زبان آنان و پیوستگی وی با ایشان در امور زندگی بود، در حالی که بیشتر دانستنیهای ابوعبیده نظری بود. اصمعی در حفظ اشعار و دواوین عرب سرآمد بود، اخفش گوید: «هیچکس را از اصمعی و خلف داناتر بشعر ندیدیم ». و ابن اعرابی گوید: «اصمعی را دیدم قریب 200 بیت انشاد کرد که یکی از آنها را ما نمیدانستیم ». و بسیاری از اشعار قبایل عرب از وی روایت شده است. چنانکه رفت و آمد وی بدربار خلفا و مجالس امرا که ایجاب میکرد وی بر افسانه ها و نوادر و سخنان لطیف آگاه باشد و از سوی دیگر حسن استعداد او در اینگونه مسائل ادبی ، سبب شده بود که وی مقدار بسیاری از ملح اعراب بادیه نشین را درباره عشق و زناشوئی و دشواریهای زندگی و نظایر اینها روایت کند و ازین رو محیطعراق آکنده از اینگونه داستانها شد و آنگاه دیگر شهرها آنها را نقل کردند. ولی آیا اصمعی در آنچه روایت میکرده موثق و راستگو بوده است یا نه ؟ در این باره اختلاف نظر است ، برخی گویند: «اصمعی بدان مشهور بود که کلمه هایی در لغت می افزود که از اهل زبان نبود» . و روایت کنند که مردی عبدالرحمن پسر برادر اصمعی را دید و به وی گفت : عم تو چه کرده است ؟ گفت : «در آفتاب نشست و بر اعراب دروغ بست ». و ابن اعرابی روایت کردو گفت : ابومحلم مرا ملاقات کرد و یک تن اعرابی با وی بود، گفت : این اعرابی را نزد شما آوردم تا از زبان وی دروغ اصمعی را بشنوید. آیا اصمعی در بیت عنترة:بیشتر بخوانید ...

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] اَصْمَعی ، ابوسعید عبدالملک بن قُریب (ح ۱۲۵-۲۱۶ق /۷۴۳- ۸۳۱م )، راوی ، ادیب و لغت شناس نام آور اوایل عصر عباسی بود.
اصمعی (منسوب به نیای بزرگش اصمع ) به سبب نسبتی که با باهلیان (فرزندان مالک بن اعصر) داشت ، به باهلی نیز شهرت یافت . بدنامی این قبیله در جاهلیت باعث شد تا اصمعی خویشاوندی خود با آنان را انکار کند. با این حال از گزند هجوهای تلخ رقیبانش در امان نماند. در شجره نامه ای که نسب شناسان برای وی تدارک دیده اند، نام اجدادش را تا قیس عیلان رسانده اند.
تولد
تاریخ ولادت اصمعی را به اختلاف میان سال های ۱۲۲ تا ۱۲۵ق نوشته اند، اما درباره زادگاه وی بیش تر منابع برآنند که او در بصره به دنیا آمده ، و در همان جا پرورش یافته است .
اساتید وی
بصره در آن روزگار از پر رونق ترین مراکز علم و ادب به شمار می رفت و مشهورترین دانشمندان عصر در آن جا گرد آمده بودند. اصمعی از همان آغازنوجوانی در مجالس درس اندیشمندان بزرگی چون خلیل بن احمد فراهیدی عروضی ِ لغوی، ابوعمرو بن علای نحوی و خلف احمر راوی، شرکت جست و شعر و لغت و نحو را به خوبی فرا گرفت . همچنین قرائت قرآن را نزد قراء معروفی چون نافع آموخت و نزد محدثان برجسته ای چون سفیان ثوری و عبدالله بن عون به استماع حدیث پرداخت و به گفته خود ۳۰ هزار حدیث را تنها از سفیان ثوری شنید. از دیگر استادان وی محمد بن ادریس شافعی ، عیسی بن عمر و یونس بن حبیب رامی توان نام برد. افزون بر اینان در مجالس بحث و مناظره ای که در بازار مربد تشکیل می شد، نیز شرکت می جست و هر آنچه در زمینه های مختلف به ویژه شعر و ادب و لغت از فصحای عرب می شنید، به خاطر می سپرد.
صفت بارز اصمعی
...

دانشنامه آزاد فارسی

اَصْمَعی (بصره ۱۲۲ـ۲۱۳ق)
(شهرت ابوسعید عبدالملک بن قُریب باهلی) لُغَوی، شاعر و ادیب عرب. شاگرد عیسی بن عمر، ابوعبیده و ابوعمرو بن علاء، و استاد امین و مأمون، فرزندان هارون الرشید، بود. ابوحاتم سجستانی، ابوعبید قاسم و سُکَّری از شاگردان او بودند. حافظه ای قوی و ذهنی نقاد داشت. از نخستین کسانی بود که به گردآوری و تدوین اشعار دورۀ جاهلیت عرب همت گماشتند. اصمعی را از برترین سخنوران عرب شمرده اند که جهان بینی سادۀ بدویان را به اعجاز سخن با دین اسلام سازگاری داد. آثار فراوانی در موضوعاتی چون کاربست گویش ها، ضرب المثل ها، لغات و اصطلاحات بدویان (در باب اسب، گوسفند، شتر و ...)، کلمات نادر و جز آن، به او منسوب است. اثر مهم و معروفش کتاب الاشتقاق در شناخت ریشۀ لغات و اسامی است. از دیگر آثار اوست: الاصمعیات که دیوان شعر اوست؛ کتاب الخیل؛ کتاب الاِبِل؛ کتاب الوحوش؛ کتاب خلق الانسان.

پیشنهاد کاربران

بپرس