اصمع
لغت نامه دهخدا
اصمع. [ اَ م َ ] ( اِخ ) نیای اصمعی معروف. رجوع به اصمعی شود. || بنواصمع؛ گروهی از تازیان. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).
فرهنگ فارسی
نیای اصمعی معروف . یا بنو اصمع گروهی از تازیان .
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید