اصماء

لغت نامه دهخدا

اصماء. [ اِ ] ( ع مص ) رسانیدن تیر صید را و کشتن معاینه. ( منتهی الارب ). رسانیدن تیر صید را و کشتن آن . ( آنندراج ). رسانیدن تیر را بصید و آنرا معاینه کشتن ، یقال : رمی الصید فأصماه. ( ناظم الاطباء ). اصماء شکارچی شکار را؛ تیر انداختن بسوی آن و کشتن آنرا جابجا در حالی که می بیند آنرا. ( از قطر المحیط ). بچشم دیدار صید را بکشتن. ( تاج المصادر بیهقی ). بچشم دیدن کشتن صید را. ( زوزنی ). || اصماء مرد؛ شتابیدن وی. ( از قطر المحیط ). شتابی کردن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || اصماء اسب بر لگامش ؛ گزیدن آنرا و رفتن. ( از قطر المحیط ). لگام را استوار گرفتن اسب به دهان و گزیدن بر وی و رفتن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).گرفتن اسب لگام را به دهان خود و گزیدن بر وی و رفتن. ( ناظم الاطباء ). || برگشتن. || برجستن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).

پیشنهاد کاربران