اصلخ

لغت نامه دهخدا

اصلخ. [ اَ ل َ] ( ع ص ) سخت کر که هیچ نشنود. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). سخت کر. ( بحر الجواهر ) ( دستوراللغة ). کری کر. ( مهذب الاسماء ) ( زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ). بسیار کر که بهیچرو نشنود. مؤنث : صَلْخاء. ج ، صَلْخی ̍. ( از قطر المحیط ) ( منتهی الارب ) :
اگرچه هست بشوکت چو گاو پیل ولیک
چو گاوچشم ، ضریر و چو پیلگوش اصلخ.
محمدبن بدیع نسوی.
|| شتر گرگین. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). شتر گرگین و پرخارش. ( آنندراج ). جمل اجرب. ( قطر المحیط ).

فرهنگ عمید

۱. بسیارکَر، مرد کَر که هیچ نشنود.
۲. ویژگی شتر مبتلا به گَری.

پیشنهاد کاربران

بپرس