اصلانی
/~aslAni/
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
اصلانی= آقایان صلاحیت داده شده، ماموران وابسته به حاکمیت، تُرکهایی که از سوی دولت مرکزی صفویوظیفه داشتند بر قوم ، گروه ، روستا، یا شهری تحکم نمایندحتی اگر فاقد صلاحیت ها وشرایط لازمبرای مقام خود باشند.
... [مشاهده متن کامل]
... [مشاهده متن کامل]
حاکمان منتخب ودست نشانده مامور ومعذور دولتی، گماشته های دولت با اختیاراتی که ازمرکز پایتخت تعیین می شد
اصلانی به معنی اصیل می باشد ، خان زاده، اعیان زاده ودرقدیم به طوایفی اصیل گفته می شد که با حاکمیت شاهان صفوی پیوندمحکم داشتند ودر برخی ایالتهای قدیم ایران سمت والی یا حکومت ملوک الطوایفی داشتند
شیردرنده