اصلا
/~aslan/
مترادف اصلا: ابداً، اساساً، مطلقاً، هرگز، هیچ، هیچگاه، هیچوقت
برابر پارسی: هرگز، براستی، از آغاز
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
بهیچرو . بهیچوجه . ابدا . بالمره هرگز . هگرز . ما فعلته اصلا یعنی بالمره و نصب آن بر مصدر یا بر حال است ای ذا اصل و همچنین راسا و بقولی نصب آن بر ظرفیت است .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. [عامیانه] ابداً، هرگز.
واژه نامه بختیاریکا
مترادف ها
همیشه، همواره، هیچ، در هر صورت، هرگز، اصلا
اصلا
بهیچ وجه، اصلا
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
هیچسان /هرگز
در لری بختیاری
به دنیا، هرگژ، هرجک:اصلا، ابدا
به دنیا، هرگژ، هرجک:اصلا، ابدا
به هیچ روی
اصلا یعنی "در اصل" یا "از اساس".
مثال: این کار اصلا ( از اساس ) ممکن نیست.
( البته این حدس خودمه )
مثال: این کار اصلا ( از اساس ) ممکن نیست.
( البته این حدس خودمه )
ابدا و هرگز هر دو واژگان فارسی هستن
یک قلم. [ ی َ / ی ِ ق َ ل َ ] ( ص مرکب، ق مرکب ) نوشته هایی که به یک قلم و به یک شیوه نوشته شده باشد. ( ناظم الاطباء ) . || کنایه از تمام و مجموع. ( از آنندراج ) . همه. بالکل. ( غیاث ) . همگی. جملگی. تماماً. ( ناظم الاطباء ) :
... [مشاهده متن کامل]
بس که فکرم یک قلم گردید صرف نوخطان
نامه ٔعصیان من چون مشق طفلان شد سیاه.
محمد سعید اشرف ( از آنندراج ) .
عالم به یک قلم شده در چشم من سیاه
تا زیر مشق خط شده روی چو ماه تو.
ملامفید بلخی ( از آنندراج ) .
خطش گرفته صفحه ٔ رو را به یک قلم
یارب کسی مباد به روز سیاه من.
ملامفید بلخی ( از آنندراج ) .
الهی پرتو از نور یقین ده شمع جانم را
بشوی از حرف باطل یک قلم لوح بیانم را.
مخلص کاشی ( از آنندراج ) .
|| یک جا. یک بار. یک باره. در میان بازاریان مصطلح است ، گویند: فلانی یک قلم صدهزار تومان جنس خرید.
یک قلمه. [ ی َ / ی ِ ق َ ل َ م َ / م ِ ] ( ص نسبی، اِ مرکب ) کل. تمام. مجموع. همه. ( یادداشت مؤلف ) : قاضی از عالم رفته مولانا ضیاءالدین قاضی یک قلمه ٔ کرمان شده. ( مزارات کرمان ص 22 ) . و رجوع به یک قلم شود.
... [مشاهده متن کامل]
بس که فکرم یک قلم گردید صرف نوخطان
نامه ٔعصیان من چون مشق طفلان شد سیاه.
محمد سعید اشرف ( از آنندراج ) .
عالم به یک قلم شده در چشم من سیاه
تا زیر مشق خط شده روی چو ماه تو.
ملامفید بلخی ( از آنندراج ) .
خطش گرفته صفحه ٔ رو را به یک قلم
یارب کسی مباد به روز سیاه من.
ملامفید بلخی ( از آنندراج ) .
الهی پرتو از نور یقین ده شمع جانم را
بشوی از حرف باطل یک قلم لوح بیانم را.
مخلص کاشی ( از آنندراج ) .
|| یک جا. یک بار. یک باره. در میان بازاریان مصطلح است ، گویند: فلانی یک قلم صدهزار تومان جنس خرید.
یک قلمه. [ ی َ / ی ِ ق َ ل َ م َ / م ِ ] ( ص نسبی، اِ مرکب ) کل. تمام. مجموع. همه. ( یادداشت مؤلف ) : قاضی از عالم رفته مولانا ضیاءالدین قاضی یک قلمه ٔ کرمان شده. ( مزارات کرمان ص 22 ) . و رجوع به یک قلم شود.
بغیر از ابدا و هرگز معنی براستی هم می دهدمثال، از داور سوال می شود که خوب بود می گوید کیف کردم اصلا.
در مورد [کیف کردم اصلا] یا همان [اصلا، کیف کردم ] شاید بتوان گفت که وقتی فرد از او سوال می کند که خوب بود ابتدا جواب می دهد اصلا اما با اوردن ادامه ی ان که می گوید کیف کردم به مخاطب می رساند که حق ان بالاتر از خوب بودن هست و به یک نحوی نه گفتن ( با اصلا ) برای تایید و تاکید روی پذیرش آن است.
... [مشاهده متن کامل]
در مورد [کیف کردم اصلا] یا همان [اصلا، کیف کردم ] شاید بتوان گفت که وقتی فرد از او سوال می کند که خوب بود ابتدا جواب می دهد اصلا اما با اوردن ادامه ی ان که می گوید کیف کردم به مخاطب می رساند که حق ان بالاتر از خوب بودن هست و به یک نحوی نه گفتن ( با اصلا ) برای تایید و تاکید روی پذیرش آن است.
... [مشاهده متن کامل]
یه جمله درمورد اصلا"
ابداً، به هیچ عنوان، هرگز، هیچوقت
به هیچ وجه
هیچ موقع ، هیچوقت، هیچگاه ،
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)