در علم فیزیک پس از بنیانگذاری اولین تئوری کوانتمی توسط ماکس پلانک، تصور قدیمی فلسفی که بر اساس آن طبیعت و حرکتش در بنیاد پیوسته می باشند، سخت به چالش کشیده شد. سپس با پیدایش تئوری های نسبیت عام و خاص و کشف ذره ای بودن نور و سپس با پیدایش اولین مدل اتمی نیلز بوهر و بنیانگذاری رشته مکانیک کوانتمی و بموازات آن پیدایش تئوری های موجی بودن نور و اکترون توسط شرودینگر و دی براگلی، این سوال مطرح شده که تاکنون هم ادامه دارد: چگونه و به چه علت و دلیلی طبیعت در بنیاد و بطور همزمان از دو خاصیت یا رفتار متناقض و متضاد می تواند برخوردار باشد؛ یکی رفتار نا پیوسته یا ذره ای و دیگری رفتار پیوسته یا موجی. از آن زمان تاکنون هنوز یک آزمایش واحد انجام نشده که این دو خاصیت یا این دو رفتار متناقض ( معکوس هم ) را بطور همزمان ثابت کند و به نمایش بگذارد بلکه آزمایشات همیشه جدا از هم؛ با یک شکاف و دو شکاف. من خودم گاهی اوقات با مشاهده تصویر تداخل امواج بر روی پرده در آزمایش با دو شکاف مندرج در کتب فیزیک، اول به این فکر و خیال رسیدم که تعداد دو دریچه یا شکاف باز به شکل ( ۱ روشن ) و یک شکاف بسته بین آن دو شکاف باز به شکل ( ۱ تاریک ) بر روی پرده تکثیر میشوند. یعنی آن آزمایش از لحاظ عددی تعداد آن سه عدد ( دوتا روشن در چپ و راست و دیگری تاریک در وسط ) را تقویت و زیاد می نماید. تا اینکه تصادفی و یا سرنوشت وار یک فکر و خیال دیگری در سر و دلم به پیدایش رسید که بر اساس آن، طبیعت در بنیاد ذره ایست، اما ذرات بنیادی مثل فوتون ها و الکترون ها در حین حرکت گویا هیچ راه و روش دیگری را در پیش پا و روی خود در اختیار ندارند غیر از اینکه بالجبار بر روی مسیر های موجی حرکت کنند. به عنوان مثال، فوتون ها یا ذرات نور روی خطوط راست حرکت نمیکنند، بلکه در اطراف آن خطوط هندسی ( که خود گویا موجی شکلند ) به سمت بالا و پایین، چپ و راست یا عمودی و افقی بسوی جلو حرکت میکنند یعنی در اطراف آن خطوط از استعداد نوسان بر خوردارند. این حالت معروف است به دو قطبی بودن نور و در آزمایشگاه ها به کمک پریزم های مناسب، این دو موج ( یکی عمودی و دیگری افقی ) قابل جدا نمودن از همدیگر میباشند. بهر حال سوال مهم دیگر اینست که چه چیزی باعث پایداری عناصر تشکیل دهنده طبیعت یعنی عناصر مندرج در جدول مندلیف می باشد و باعث جلوگیری از هم فروپاشی این دنیاست؟ اگر ذرات هجده گانه را نه در سطح کوانتمی و موجی مدل استاندارد ذرات بنیادی و نه در سطح ژرف تر از قبیل تارها یا ریسمان نوسانگر انرژی ( Strings با تلفظ استرینگ ) در مدل های پنج و شش گانه تحت عنوان تئوری M بلکه در سطح ژرف تر و بنیادی تر یعنی نوسانگر های بنیادی هشت بعدی آفریده شده از ذرات چهار بعدی زمانمکان نسبی و ذرات چهار بعدی بیزمانی بیمکانی نسبی بر رویهم با ماهیت های معکوس و کمیت های مساوی در ابعاد پلانک بصورت یک پرده مشبک تصور نمائیم، در پشت آن چیز دیگری قرار ندارد غیر از نیستی محض ( یا خلاء کامل ) . لذا میتوان باور داشت و دانست که ساختمان یا ساختار این دنیای فیزیکی بر نیستی محض بنا گردیده و در فضای هندسی پیوسته و تجزیه ناپذیر ظرف نگهدارنده محتوای کیهان یا جهان که از مکان مطلق و بیمکانی مطلق با ابعاد زمان مطلق و بیزمانی مطلق ( یا نوسانگر دو قطبی لحظه جاودانه حال ) با محیطی مطلقا مسدود و نفوذ ناپذیر آفریده شده و از خاصیت الاستیسیتی یا کشسانی بر خوردارست، از استعداد نوسانات خود کار و متوالی انبساط و انقباض برخوردار می باشد که به وقوع مهبانگ های متوالی منجر میگردد. و هدف این سفر دایره وار طبیعت بهمراه تار و پود های فراوان و گوناگون ( فعلیتی و امکانی ) منجمله انسان بازگشت به همان حالت آفرینش اولیه در نهایت کمال ایده آل خوبی و زیبایی، اعتدال و نظم و هماهنگی با کمیت و کیفیت بهشت برین می باشد و نه حضور انسان در دادگاه عدل الهی یا الاهی بر اساس حکمت های موسائی - تَتورائی؛ ایسائی - ایوانگیئی ( انحیلی ) ؛ محمّدی - قرآنی؛ هندوئی - ودائی ؛ بودائی - اُپانیشادی و زرتشتی - اوستائی.
... [مشاهده متن کامل]
اصل مکملیت در مورد افراد انسانی ( منجمله نباتی و حیوانی ) : هر فرد انسانی در آفرینش اولیه این طبیعت یا دنیا در نهایت کمال ایده آل خوبی و زیبایی، اعتدال و نظم و هماهنگی بصورت زوجی آفریده شده مشتمل بر دو نیمزوج خودی ( ژرف تر : پنج زوج مشتمل بر ده نیمزوج خودی ) که بطور کامل مکمل همدیگر و بوده اند. زن و مرد دنیوی چون بیگانه از همند ( یعنی غیر خودیند ) لذا در طول زندگی های دنیوی خود نمیتوانند بطور کامل ( یعنی صد در صد ) مکمل همیدیگر باشند. اما در مقایسه می توان گفت که دو میدان بسیار ریز؛ یکی الکتریکی و دیگری مغناطیسی که ذرات نور از آنها آفریده شده اند؛ یک الکترون و پوزیترون که از لحاظ جرم مساوی و از لحاظ بار الکتریکی معکوس هم اند و دو بار الکتریکی؛ یکی مثبت و دیگری منفی جملگی بطور کامل مکمل همدیگرند بهمراه این نقص که اگر بهم برسند بطور متقابل به اشعه یا پرتو تبدیل میشوند، غیر از دو میدان الکتریکی و مغناطیسی ذرات نور که همیشه همراه هم و در وجود همدیگر اندر نوسان و شاید بی خبر از آن اندر بقا.
ز بند و کمند عشق تو ای یار هیچ امید رهائی و رستگاری نیست/ کَی توانند گریزند مخلوقات زین داغ نهاده بر سر و دل و دست/
... [مشاهده متن کامل]
اصل مکملیت در مورد افراد انسانی ( منجمله نباتی و حیوانی ) : هر فرد انسانی در آفرینش اولیه این طبیعت یا دنیا در نهایت کمال ایده آل خوبی و زیبایی، اعتدال و نظم و هماهنگی بصورت زوجی آفریده شده مشتمل بر دو نیمزوج خودی ( ژرف تر : پنج زوج مشتمل بر ده نیمزوج خودی ) که بطور کامل مکمل همدیگر و بوده اند. زن و مرد دنیوی چون بیگانه از همند ( یعنی غیر خودیند ) لذا در طول زندگی های دنیوی خود نمیتوانند بطور کامل ( یعنی صد در صد ) مکمل همیدیگر باشند. اما در مقایسه می توان گفت که دو میدان بسیار ریز؛ یکی الکتریکی و دیگری مغناطیسی که ذرات نور از آنها آفریده شده اند؛ یک الکترون و پوزیترون که از لحاظ جرم مساوی و از لحاظ بار الکتریکی معکوس هم اند و دو بار الکتریکی؛ یکی مثبت و دیگری منفی جملگی بطور کامل مکمل همدیگرند بهمراه این نقص که اگر بهم برسند بطور متقابل به اشعه یا پرتو تبدیل میشوند، غیر از دو میدان الکتریکی و مغناطیسی ذرات نور که همیشه همراه هم و در وجود همدیگر اندر نوسان و شاید بی خبر از آن اندر بقا.
ز بند و کمند عشق تو ای یار هیچ امید رهائی و رستگاری نیست/ کَی توانند گریزند مخلوقات زین داغ نهاده بر سر و دل و دست/