اصفی.[ اَ فا ] ( ع ن تف ) صافی تر. ( مؤید الفضلاء ) ( آنندراج ). روشن تر : لأن تلک الاجسام احسن ترکیباً واجود هنداماً و اصفی جوهراً. ( رسائل اخوان الصفا ).
صافیست جام خاطر در دور آصف عهد
قم فاسقنی رحیقاً اصفی من الزلال.
حافظ.
- امثال :اصفی من الدمعة. ( فرائد الادب المنجد ).
اصفی من الذهب الیوسفی . ( النقود ص 93 ).
اصفی من الماء.
اصفی من جنی النحل . ( فرائد الادب المنجد ).
اصفی من عین الدیک . ( فرائد الادب المنجد ).
اصفی من عین الغراب .
اصفی من لعاب الجراد.
اصفی من لعاب الجندب .
اصفی من ماءالمفاصل .
|| برگزیده تر.