اصفار

لغت نامه دهخدا

اصفار. [ اِ ] ( ع مص ) اصفار مرد؛ نیازمند شدن وی. ( از اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ). درویش و تهیدست گردیدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). درویش شدن. ( تاج المصادر بیهقی ). محتاج و درویش شدن. ( مؤید الفضلاء ). || اصفار بیت ؛ خالی کردن آنرا، یقال : مااَصغیت ُ لک اناء و لا اصفرت لک فناء. ( از اقرب الموارد ). خالی کردن خانه را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ).

اصفار. [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ صَفَر، ماه مشهور پس از محرم. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ). || ( ص ، اِ ) ج ِ صُفْر و صَفْر و صِفْر و صَفِر و صُفُر، بمعنی خالی و تهی. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( قطر المحیط ). اناء اصفار؛ ظرف خالی. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به کلمه های مذکور شود.

پیشنهاد کاربران