اصعب

لغت نامه دهخدا

اصعب. [ اَ ع َ ] ( ع ن تف ) دشوارتر. ( آنندراج ). مشکل تر و دشوارتر و سخت تر. ( ناظم الاطباء ). صعب تر. دشخوارتر. مقابل اسهل :
یقولون ان الموت صعب علی الفتی
مفارقةالاحباب واﷲ اصعب.
؟
- امثال :
اصعب من ردّالجموح .
اصعب من ردالشخب فی الضرع .
اصعب من قضم قت .
اصعب من نقل صخر.
اصعب من وقوف علی وتد.

فرهنگ معین

(اَ عَ ) [ ع . ] (ص تف . ) دشوارتر، صعب تر.

فرهنگ عمید

صعب تر، سخت تر، دشوارتر.

پیشنهاد کاربران

بپرس