اصعاب. [ اِ ] ( ع مص ) دشوار شدن. ( منتهی الارب ). دشوار شدن کار. ( از تاج ) ( آنندراج ) . اصعاب امر؛ دشوار گردیدن آن. ( از اقرب الموارد )( قطر المحیط ) ( ناظم الاطباء ). || دشوار یافتن چیزی را. لازم است و متعدی. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ) ( ناظم الاطباء ). دشخوار یافتن. ( لغت خطی ). سخت یافتن. ( تاج المصادر بیهقی ). || اصعاب جمل ؛ گذاشتن شتر را و سوار نشدن بر آن چندان که سرکش گردد. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ) ( ناظم الاطباء ). شتران را جهت ایغری گذاشتن. ( لغت خطی ). || صعب کردن. ( زوزنی ).دشخوار کردن. ( لغت خطی ). || اصعاب مرد؛ دابه وی صعب بودن. ( از اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ). صاحب شتران سرکش شدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).