اصطیاد

/~estiyAd/

لغت نامه دهخدا

اصطیاد.[ اِ ] ( ع مص ) صید کردن. ( از لطایف و منتخب ) ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). شکار کردن چیزی را. ( منتهی الارب ). صید. ( زوزنی ). شکردن. شکریدن. تصید. شکار کردن. ( ترجمان علامه جرجانی ص 12 ) ( ناظم الاطباء ) :
صیاد پیری آمد بر اصطیاد من
داس و کمند و تیر و کمانش چهارتیر.
سوزنی.
شیر را با پیل نر جنگی فتاد
خسته شد آن شیر و ماند از اصطیاد.
مولوی.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) شکار کردن صید کردن بدست آوردن .

فرهنگ معین

( اِ ) [ ع . ] (مص م . ) صید کردن ، شکار کردن .

فرهنگ عمید

صید کردن، شکار کردن.

پیشنهاد کاربران

قواعد به دو بخش منصوص و اصطیادی تقسیم می شوند.
قواعد منصوص به آن دسته از قواعد گفته میشوند که در یکی از منابع سه گانه قرآن و سنت نبوی و سنت اهل بیت ( ع ) وارد شده انداطلاق می گردد و قواعد اصطیادی قواعدی هستند که فقها آنها را از مجموعه ای از روایات و احکام برگرفته اند.
در فقه قاعده ای را گویند که فقها با مراجعه به آیات و یا روایات آن را از دل حدیث یا آیه به دست می آورند. وجه تسمیه نیز این است که فقها آن را صید می کنند. در مقابل این قاعده، قاعده دیگری است، به نام قاعده منصوص، که عین عبارت این قواعد در آیه یا روایت وجود دارد.
به معنای بررسی کشف

بپرس