اصطهبان

لغت نامه دهخدا

اصطهبان. [ اِ طَ ] ( اِخ ) اصطهبانات. حمداﷲ مستوفی آرد: شهرکی پردرخت است ، هوایی معتدل دارد ودر او از همه نوع میوه بود و آب روان بسیار دارد ( از توابع شبانکاره ). ( نزهةالقلوب ). شهرکی است پردرخت و از هر نوع میوه ها باشد و آب روان دارد و قلعه ای است آنجا سخت محکم و بدست حسویه است. ( فارسنامه ابن البلخی ص 131 ). و رجوع به اصطهبانات و اصطهبانان شود.

پیشنهاد کاربران

بپرس