اصطناع کردن

لغت نامه دهخدا

اصطناع کردن. [ اِ طِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) برگزیدن. گزیدن. انتخاب کردن. اختیار کردن : و در آن باید کوشید که اراده ٔمردان را اصطناع کند. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 237 ).

فرهنگ فارسی

برگزیدگان . گزیدن . انتخاب کردن اختیار کردن . و در آن باید کوشید که اراده مردان را اصطناع کند .

پیشنهاد کاربران

بپرس