اصطمه

لغت نامه دهخدا

( اصطمة ) اصطمة. [ اُ طُم ْ م َ ] ( ع اِ ) اسطمة. معظم هر چیزی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( تاج العروس ). || مجتمع یا وسط دریا، مانند اصطم و اسطم. ( از تاج العروس ). مجتمع و فراهم آمده یامیانه دریا. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). و رجوع به اصطم و اسطم و اسطمة شود. ج ، اصاطمة. ( مهذب الاسماء ).

فرهنگ فارسی

واسطمه معظم هر چیزی . یا مجتمع یا وسط دریا مانند اصطم و اسطم .

پیشنهاد کاربران

بپرس