اصطرام. [ اِ طِ ] ( ع مص ) اصطرام چیزی ؛ قطع کردن آن. ( از اقرب الموارد ). درویدن درخت و بریدن آنرا. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). اصطرام نخل ؛ بریدن آن. جدا کردن آن. ( از اقرب الموارد ). درویدن کشت را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). بار خرمابریدن. ( تاج المصادر بیهقی ). بریدن. اجترام. قطع.