اصطراف. [ اِ طِ ] ( ع مص ) اصطراف مرد؛ تصرف وی در طلب مکسب. ( از اقرب الموارد ). برگشتن در کسب چیزی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || اصطراف دراهم ؛ خریدن آنرا، تقول لصاحبک : بکم اصطرفت هذه الدراهم فیقول : اصطرفتها بدینار. ( اقرب الموارد ). خریدن ، چنانکه دراهم را. ( منتهی الارب ). || حیله کردن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). استفاء. حیله کردن. یقال : استفی وجهه ؛ اذا اصطرفه. ( منتهی الارب در س ف ی ).