اصطحاب

لغت نامه دهخدا

اصطحاب. [ اِ طِ ] ( ع مص ) اصطحاب قوم ؛ با یکدیگر مصاحبت کردن. ( از اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ).یار و مصاحب یکدیگر شدن. ( منتهی الارب ). با همدیگر صحبت داشتن. ( آنندراج ). با یکدیگر صحبت کردن. ( تاج المصادر بیهقی ). همدیگر را یار و مصاحب شدن. ( ناظم الاطباء ). مصاحبت. همدم شدن. همراز شدن. همصحبت شدن : از نشوت صباء اصطباح و اغتباق در میل و تمایل اصطحاب و اعتناق. ( ترجمه محاسن اصفهان ص 99 ). || اصطحاب کسی را؛ حفظ کردن وی. ( از اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ). نگاهبانی و حفاظت کسی. ( منتهی الارب ). نگاهبانی و حفاظت کردن کسی. ( از آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

بایکدیگرصحبت داشتن، یارومصاحب یکدیگرشدن، همصحبت شدن
( مصدر ) یار و مصاحب یکدیگر شدن .

فرهنگ معین

(اِ طِ ) [ ع . ] (مص ل . ) یار و مصاحب یکدیگر شدن .

پیشنهاد کاربران

بپرس