اصطبار

لغت نامه دهخدا

اصطبار. [ اِ طِ ] ( ع مص ) شکیبایی کردن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). صبر کردن. و طای آن بدل از تای فوقانی است. و در منتخب ، شکیبایی نمودن. ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ). صبر. ( زوزنی ). صبر کردن. ( ترجمان علامه جرجانی ص 14 ). شکیبایی. شکیبیدن.شکیب. مصابرت. صابری. اصطبار بر چیزی ؛ تصبر. اصبرار. ( از اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ): و مستعصم عذر گفت و وزیر از مواعید او بکلی مأیوس گشت و به قضا رضا داده دیده انتظار بر دریچه اصطبار گذاشت. ( رشیدی ). || در پی قصاص شدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). اِصْطَبَرَ منه ؛ اقتص َّ من معنی القصاص. ( اقرب الموارد ). || در پی رفتن. || خود را بستم بازداشتن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

صبرکردن، شکیبایی کردن
۱ - ( مصدر ) شکیب کردن صبر کردن شکیبایی کردن شکیبایی نمودن . ۲ - ( اسم ) شکیبایی صبر .

فرهنگ معین

(اِ طِ ) [ ع . ] ۱ - (مص ل . ) صبر کردن ،

فرهنگ عمید

صبر کردن، شکیبایی کردن.

پیشنهاد کاربران

ٳصْطِبار: به صبری گویند که ممکن است ابدی باشد و انسان باید برای رفع آن خود را به تکاپو و رنج و تلاطم نیندازد. مانند کسی که فرزند معلول دارد، چون معلولیّت قابل درمان نیست باید ٳصْطِبار کند. فَاعْبُدْهُ
...
[مشاهده متن کامل]
وَاصْطَبِرْ لِعِبَادَتِهِ: یعنی ای انسان مبادا مشکلاتی که با صبرکردن حل نمی شود تو را ناامید کرده و از عبادت من باز دارد.