اصرام

لغت نامه دهخدا

اصرام. [ اِ ] ( ع مص ) اصرام مرد؛ اصرم شدن وی. ( قطر المحیط ). رجوع به اصرم شود. محتاج و بسیارعیال گردیدن. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ). محتاج و صاحب عیال بسیار گردیدن شخص. ( ناظم الاطباء ). درویش شدن. ( تاج المصادر بیهقی ). نیازمند شدن مرد. ( صحاح ). و در اساس آمده است اصرم شدن وی یعنی نیازمند شدن او در حالی که در وی تماسکی است. ( از اقرب الموارد ).بدحال شدن مرد در حالی که در وی تماسکی است. و اصل آن اینست که قطعه ای از مال برای او باقی مانده است. ( از تاج العروس ). || اصرام نخل ؛ به وقت درو رسیدن خرمابن و جز آن. ( منتهی الارب ). به وقت درو رسیدن خرمابن. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). به بریدن آمدن بار خرما. ( تاج المصادر بیهقی ). هنگام بریدن بار خرما شدن. رسیدن وقت بریدن خرما. هنگام بریدن آن فرارسیدن. ( از قطر المحیط ) ( از اقرب الموارد ). || صاحب گله شتران شدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).

اصرام. [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ صَرْم ، معرب چرم. ( تاج العروس ). رجوع به صرم شود. || ج ِ صِرْم. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). ج ِ صِرْم ، بمعنی ضرب و جماعتی از مردم که بسیار نباشند و بگفتار صاحب صحاح بمعنی خانه های مجتمعی از مردم یا بقول دیگران بمعنی جماعتی که با شتران خود به ناحیه ای بر کنار آب فرودآیند،و گفتار زن صاحب آب از همین معنی است که آنها همه اطراف را غارت میکردند ولی به غارت صرمی که وی در آن بود نمیپرداختند، و گفتار نابغه از همین معنی است که جیش را وصف میکند نه شب را چنانکه جوهری توهم کرده و ابوسهل و ابن بری بدان متوجه شده اند :
او تزجروا مکفهرّاً لا کفاء له
کاللیل یخلط اصراماً باصرام.
یعنی هر تیره ای ( حی ) به قبیله ای از بیم غارت کردن وی درمی آمیخت. و طرماح گوید:
یا دار اَقوت ْ بعد اصرامها
عاماً و ما یبکیک من عامها.
( از تاج العروس ).
ج ِ صِرْم ، جماعة مردم و خانه های مجتمع در یک جا. ( آنندراج ). ج ِ صِرْم ، به معنی ضرب و صنف و جماعت. ( از اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ). و رجوع به صِرْم شود.

فرهنگ فارسی

جمع صرم به معنی جماعت، جماعت مردم، وخانه هائی که دریکجامجتمع باشد
معرب چرم . یا جمع صرم بمعنی ضرب و جماعتی از مردم که بسیار نباشند و بگفتار صاحب صحاح بمعنی خانه های مجتمعی از مردم یا بقول دیگران بمعنی جماعتی که با شتران خود بناحیه بر کنار آب فرود آیند و گفتار زن صاحب آب از همین معنی است که آنها همه اطراف را غارت میکردند ولی بغارت صرمی که وی در آن بود نمیپرداختند و گفتار نابغه از همین معنی است .

پیشنهاد کاربران

بپرس