اصرار کردن


برابر پارسی: لنجه کردن، پافشاری کردن

معنی انگلیسی:
importune, insist, persist, press, protest, urge

لغت نامه دهخدا

اصرار کردن. [ اِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) ثبات و دوام ورزیدن و ایستادگی کردن در کاری. و نیز لجاجت کردن و ایستادگی نمودن. ( ناظم الاطباء ). سماجت کردن. مُصِر بودن. ابرام کردن. پافشاری داشتن. اصرار ورزیدن. و رجوع به اصرار ورزیدن شود :
کند در ره نوشتن ها چو اصرار
سمش آب سیاه آرد قلم وار.
اشرف مازندرانی ( از ارمغان آصفی ص 124 ).

فرهنگ فارسی

( مصدر ) پافشاری کردن .

واژه نامه بختیاریکا

تَنگ کردن؛ پا کُفتن؛ سُنگ زِیدِن؛ گِر بستِن؛ لیل اَوُردِن؛ سِجه بستِن؛ پیتِستِن؛ دِرِه بستِن؛ لرت اوردن؛ لُه اوردن

جدول کلمات

پافشاری

مترادف ها

urge (فعل)
انگیختن، اصرار کردن، ابرام کردن، تسریع شدن، با اصرار وادار کردن

haggle (فعل)
بریدن، چانه زدن، اصرار کردن

stick out (فعل)
اصرار کردن، پیش امدگی داشتن، جلو آمدن

persist (فعل)
اصرار کردن، سماجت کردن، پافشاری کردن

فارسی به عربی

حافز , مساومة

پیشنهاد کاربران

بپرس