اصرار ورزیدن

لغت نامه دهخدا

اصرار ورزیدن. [ اِ وَ دَ ] ( مص مرکب ) سماجت کردن. ابرام ورزیدن. مُصِر بودن. اصرار کردن. پافشاری کردن. تأکید کردن. و رجوع به اصرار کردن شود.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) پافشاری کردن .

مترادف ها

insist (فعل)
پاپی شدن، سماجت کردن، پافشاری کردن، اصرار ورزیدن، تکیه کردن بر

پیشنهاد کاربران

بپرس