اصراد. [ اِ ] ( ع مص ) اصراد تیرانداز تیر را؛ انفاذ کردن آنرا. گذراندن آنرا.( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ) ( قطر المحیط ). درگذرانیدن تیر را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). تیر بر چیزی بگذرانیدن. ( زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ). || اصراد تیر؛ خطا کردن آن. به هدف نرسیدن آن ، فهو مُصْرِد؛ ای مخطی ٔ. ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ).