اصراخ

لغت نامه دهخدا

اصراخ. [ اِ ] ( ع مص ) اصراخ کسی ؛ فریادرسی و یاری کردن به کسی. ( از المنجد ) ( قطر المحیط ). اَصْرَخ َ فلاناً؛ اَغاثه و اَعانه. تقول : استصرخنی فاصرخته ؛ ای استغاث بی فاغثته. و قیل الهمزة للسلب. ای فازلت صراخه. ( اقرب الموارد ). فریاد رسیدن و یاری گری کردن. به فریاد رسیدن. ( مؤید الفضلاء ). فریاد رسیدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ) ( ترجمان علامه جرجانی ص 13 ).

پیشنهاد کاربران