اصداق. [ اِ ] ( ع مص ) کابین دادن. ( زوزنی ). کاوین نام بردن. ( تاج المصادر بیهقی ). کاوین کردن. کابین زن کردن. ( آنندراج ). دست پیمان نامیدن. ( منتهی الارب ). صداق معلوم کردن. تعیین کردن صداق دختر. ( از المنجد ). اصداق مرد زن را؛ تعیین کردن صداق وی را. ( از اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ). و گاه فعل این مصدر بدو مفعول متعدی شود. ( از اقرب الموارد ). || راست کردن قول کسی. ( غیاث ). درست کردن قول کسی. ( آنندراج ).اصداق. [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ صِدْق. راستیها. ( غیاث ) ( آنندراج ).