اصدار


مترادف اصدار: صادر کردن، صدور، روانه کردن، گسیل داشتن

لغت نامه دهخدا

اصدار. [ اِ ] ( ع مص ) بازگردانیدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( تاج المصادر بیهقی ) ( ترجمان علامه جرجانی ص 13 ) ( ناظم الاطباء ). واگردانیدن. ( زوزنی ). اصدار کسی از کاری ؛ بازگردانیدن وی را از آن و منصرف کردن وی. ( از اقرب الموارد )( قطر المحیط ). || اصدار امر؛ نمودار کردن آنرا. آشکار کردن آنرا. ابراز آن. ( از اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ). || اصدار فلان را؛ بردن وی را. ( از اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ). || اطعمهم حتی اصدرهم ؛ یعنی سیر کردن ایشان را. ( اقرب الموارد ). || فلان یورد و لایصدر؛ یعنی کار را آغاز میکند ولی آنرا تمام نمیکند. ( از اقرب الموارد ). || صادر کردن و دادن. ( فرهنگ نظام ).

اصدار. [ اَ ] ( اِخ ) مواضعی است به نعمان الاراک نزدیک مکه که از آنها عسل صادر میکنند و مراد از آن صدور وادی است. ( از اصمعی ) ( معجم البلدان ). و رجوع به مراصدالاطلاع شود.

فرهنگ فارسی

صادرکردن، بازگردانیدن، فرستادن
( مصدر ) ۱ - باز گردانیدن روانه کردن گسیل داشتن فرستادن . ۲ - صادر کردن ورقه یا حکم یا ابلاغی .
مواضعی است به نعمان الاراک نزدیک مکه که از آنها عسل صادر میکنند و مراد از آن صدور وادی است .

فرهنگ معین

( اِ ) [ ع . ] (مص م . ) ۱ - فرستادن . ۲ - صادر کردن حکم . ۳ - بازگردانیدن .

فرهنگ عمید

۱. صادر کردن، فرستادن.
۲. بازگردانیدن.

پیشنهاد کاربران

در حقوق به معنای صادر شدن حکم یا رأی قطعیِ دادگاه است .
اصدار در عرفان نظری به مفهوم فرستادن و آشکار ساختن امری ست . نظر به اقانیم سه گانۀ مطرح شده
در فلسفۀ عرفانی پلوتین دارد . هستی زادۀ سه اقنوم واحد و عقل و نفس می باشد . از واحد ، عقل کل
صادر شده است و از عقل کل، نفس کل .
منابع• http://zibarooz.blogfa.com/

بپرس