اصداء

لغت نامه دهخدا

اصداء. [ اِص ْ ص ِ ] ( ع مص )( از «ص دء» ) اصداء اسب و بز؛ سرخ مایل به سیاهی بودن آنها. سیاه سرخ فام بودن آنها. ( از اقرب الموارد ).

اصداء. [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ صَدی ̍. ( اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ) ( منتهی الارب ). رجوع به صَدی ̍ شود.

اصداء. [ اِ ] ( ع مص ) اصداء فلان ؛ مردن وی. ( از اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ). مردن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). بمردن. || اصداء کوه ؛ آواز دادن آن.( از اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ). آواز دادن کوه. ( منتهی الارب ). آواز بازدادن کوه. ( تاج المصادر بیهقی ). || اصدأه طول العهد بالصقل ؛ ای جعله صَدِئاً؛ یعنی وی را فرومایه شمرد. ( از اقرب الموارد ).

اصداء. [اَ دَ ءْ ] ( ع ص ) سیاهی که اندک مایه سرخی با وی آمیخته بود. ( تاج المصادر بیهقی ). || اشتر دیزه. ( مهذب الاسماء ). ذوالصداءة. دارای رنگ صُدْاءة یعنی رنگ سرخ مایل به سیاهی یا سیاهی که به سرخی زندو آن از رنگهای بز و اسب است. یقال : جدی اصداء و عناق صَدْءاء. ( اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ). بزغاله سرخ که به سیاهی زند. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). یقال : جدی اصداء. ( منتهی الارب ). || کمیت نیک سرخ مایل به سیاهی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). اسب سیاه وسرخ فام. ( مهذب الاسماء ). از رنگهای اسب است ، چنانکه اگر سرخی اسب مانند زنگ آهن باشد، آنرا اصداء خوانند، و اگر در آن اندکی سیاهی درافزاید، آنرا اجأی خوانند و اسم آن جُؤْوة است. ( از صبح الاعشی ج 2 ص 19 ).

پیشنهاد کاربران