اصحاب منقل

لغت نامه دهخدا

اصحاب منقل.[ اَ ب ِ م َ ق َ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) بمعنی یاران همصحبت. ( از مصطلحات ) ( غیاث اللغات ). بمعنی یاران همصحبت که در زمستان بدور منقل حلقه زده می نشینند و از هر باب حرف با هم زنند. ( آنندراج ). || بمجاز، بمعنی ارباب مشوره استعمال کنند :
در محفلی که بسته زبان سپند من
صد آتشین عذار در اصحاب منقل است.
تأثیر ( از آنندراج ).
|| در تداول عامه ، مبتلایان به تریاک. وافوریان. تریاکیان.

فرهنگ فارسی

بمعنی یاران همصحبت از مصطلحات . بمعنی یاران همصحبت که در زمستان بدور منقل حلقه زده می نشینند و از هر باب با هم حرف می زنند .

پیشنهاد کاربران

اصحاب منقل: [عامیانه، کنایه ] اهل گفت وگو و سخن .

بپرس