اصحاب رقیم

لغت نامه دهخدا

اصحاب رقیم. [ اَ ب ِ رَ ] ( اِخ ) اصحاب الرقیم. در قرآن کریم بدینسان به آنان اشاره شده است : ام حسبت ان اصحاب الکهف و الرقیم کانوا من آیاتنا عجباً. ( قرآن 9/18 )؛ یا پنداشتی که یاران شکاف کوه و رخنه بودند از آیت های ما عجبی. ( تفسیر ابوالفتوح چ قمشه ای ج 6 ص 371 ). و در تفسیر آن آرد: گفت ای محمد تو می پنداری که قصه اصحاب الکهف و اصحاب الرقیم از آیات و عجایب ما عجب است ؟ ( از ص 375 همان جلد ). و درباره قصه اصحاب رقیم آرد: در رقیم خلاف کردند. عبداﷲ عباس گفت : وادیی است میان غضبان و ایله پیشتر از فلسطین و آن نام آن وادیی است که اصحاب کهف در او بودند. کعب الاحبار گفت نام دیه ایشان است و بر قول عبداﷲ عباس : من رقمةالوادی باشد و آن آنجا باشد که آب در او باشد، عرب گوید کسی را که امری کند که در میان کاری شود: علیک بالرقمة و دع الضفة ؛ در میان رود کناره رها کن یعنی اصل کار جوی و حواشی رها کن و ضفتا . سعید جبیر گفت : رقیم لوحی بود از ارزیز نام ایشان و غیبت ایشان بر آنجا نقش کرده بودندبر در غار بنهادند تا مردم ببینند و از آن معتبر شوند، و بر این تأویل رقیم فعیل باشد بمعنی مفعول من الرقم و هو الکتابة. قولی دگر آنست که نافع روایت کرد از عبداﷲ عمر و وهب روایت کرد از نعمان بشیر از رسول ( ص ) که او گفت اصحاب الرقیم سه مرد بودند که از شهر بیرون آمدند به بعضی حوائج خود، باران گرفت ایشان را. کوهی بود در او غاری ، گفتند در این غار شویم تا باران کم شود. چون در آن غار شدند سنگی عظیم از آن کوه درافتاد و در آن غار افتاد و درِ غار بگرفت چنانکه هیچ شکاف نماند که روشنایی در او افتادی و ایشان فروماندند و گفتند یا قوم این کار عظیم است و جز خدایتعالی کشف این بلا نتواند کرد بیایید تا هر یکی از ماعملی که در عمر خود کرده است خالص برای خدا شفیع سازیم باشد که خدای تعالی بر ما ببخشد، یکی از جمله ایشان گفت من در عمر خود حسنتی میدانم که کرده ام و آن آن بود که من جماعتی مزدوران را بمزد گرفتم تا برای من کار کنند مردی دیگر آمد نماز پیشین او را گفتم تونیز کاری کن تا مزد یکروزه بدهم ترا چون نماز شام بود و هر کسی را مزدی دادم بر تسویه یکی از جمله ایشان گفت مرا هم چندان میدهی که آنرا که از نیمه روز کار کرد؟ گفتم یا سبحان اﷲ! ترا بر مال من چه سبیل است که من به آن چه کنم ؟ تو مزد خود تمام بستان ، ترا با کسی دیگر کاری نیست. از من نشنید و بخشم برفت و مزد رها کرد. من آن مزد او نگاه میداشتم تا روزی گاوبچه ای میفروختند من آن مزد او به بهای آن دادم ، در گله کردم بزرگ شد و آبستن شد و بزاد و از بچگان او بسیار شد تا گله ای گاو شد، پس از مدتی دراز که سالها بر این برآمد، پیری را دیدم ضعیف که بیامد و گفت : مرا به نزدیک تو حقی هست. گفتم چیست آن ؟ گفت من آن مردم که آن روز آن مزد رها کردم و برفتم. من درنگریدم او را بشناختم ، دست او گرفتم و او را به صحرا بردم و گفتم :این گاوگله تراست. گفت : یا هذا بر من استهزا مکن. گفتم : واﷲ که این حق تست و تراست و کس را در آن نصیبی نیست. او آن بگرفت و بسیار دعا کرد. بارخدایا اگر دانی که آن برای تو کردم ما را خلاصی ده ، درحال آوازی از آن سنگ برآمد بحرانی از آن برآمد و بترکید و ثلثی ازو بیفتاد و روشنایی پدید آمد. و دیگری گفت که : من در عمر خود حسنتی کرده ام و آن آن بود که قحطی عظیم بود و زنی باجمال بنزدیک من آمد و از من گندم خواست ببها، من گفتم ممکن نیست الا بتمکین از نفس خود، ابا کرد و برفت. بار دیگر بازآمد و طعام خواست. گفتم : ممکن نیست بدون نفس تو. تا سه بار برفت و از روی ضرورت بازآمد و من او را طعام ندادم. بار چهارم گفت : اکنون ترا تمکین کردم از آنچه میخواهی. چون با او نشستم بخلوت خواستم تا دست به او دراز کنم او را یافتم که میلرزید. گفتم : این چه حالست ؟ گفت : از خدای میترسم. گفتم : ای سبحان اﷲ زنی در حال شدت و سختی و ضرورت از خدای میترسد و من در نعمت و رخا از خدای نترسم ؟ گفتم برخیز ای زن که ترا مسلم بکردم و بیش از آن طعام که او میخواست بدادم او را. بارخدایا اگر دانی که آن برای تو کردم این بلا را از ما کشف بکن. پاره ای دیگر از آن سنگ شکسته شد و غار روشن شد. سیم دیگر گفت : من نیز حسنتی کرده ام و آن آن بود که مرا پدری و مادری بودند و من گوسفند داشتم ، نماز خفتنی پاره ای شیر برگرفتم برای ایشان و بیاوردم ، ایشان خفته بودند و مرا دل نیامد که ایشان را بیدار کنم و خواب بر ایشان بیاشورم ، بر بالین ایشان نشستم گفتم تا خود بیدار شوند وگوسفندان ضایع بودند و مرا دل به گوسفند مشغول بود،با اینهمه از بالین ایشان برنخاستم تا صبح برآمد و ایشان بیدار شدند و من آن شیر به ایشان دادم. بارخدایا اگر دانی که من ازبرای تو کردم این بلا از ما کشف کن. سنگ بیکبار از در غار بیفتاد و ره گشاده شد و ایشان بسلامت از آنجا بیرون آمدند. این قصه اصحاب رقیم است ، اما قصه اصحاب الکهف... اصحاب سیر خلاف کردند. ( از تفسیر ابوالفتوح چ قمشه ای ج 6 ص 375 ) : بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

یا اصحاب الرقیم که در قر آن کریم بدینسان بانان اشاره شده است : ام حسبت ان اصحاب الکهف و الرقیم کانو من ایاتنا عجبا . یا پنداشتی که یاران شکاف کوه و رخنه بودند از آیت های ما عجبی .

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] نام دیگر اصحاب کهف که به سبب نگاشته شدن نام و سرگذشت آنان در یک لوح چنین نامیده شده اند.
فرهنگ نویسان عربی، رقیم را به معنای «مرقوم» و برگرفته از ریشه «ر ق م» دانسته و معانی «نوشته»، «خط و نوشته برجسته» و برخی نیز «دوات» را برای آن گفته اند. شماری از آنها، «رقم» را نقطه و اعراب گذاری کردن نوشته و گروهی نیز نوشتن معنا کرده اند؛ اما چنان که برخی نیز در جمع میان معانی گفته اند کاربردهای گوناگون «رقم» و واژگان برگرفته از آن نشان می دهد که ریشه یاد شده، در اصل به معنای ایجاد نشانه در هر چیزی است که متناسب با موارد کاربرد، معنای متفاوتی دارد؛ رَقَم الکتاب؛ یعنی کتاب را نوشت، رَقَمَ الشیء؛ یعنی آن چیز را با نشانه ای، متمایز کرد، رَقَمَ الکلمات؛ یعنی واژگان را نقطه و اعراب گذاری کرد. در مقابل، پاره ای از قرآن پژوهان، «رقیم» را از واژگان دخیل می دانند؛ از جمله آن را واژه ای رومی و به معنای «لوح» و واژه ای سریانی و به احتمال، نام مکانی دانسته اند.
کاربرد در قرآن
واژه «رقیم» فقط یک بار در قرآن آمده است: «اَم حَسِبتَ اَنَّ اَصحبَ الکَهفِ و الرَّقیمِ کانوا مِن ءایتِنا عَجَبا». هویّت اصحاب رقیم که از آیات شگفت الهی خوانده شده اند و نیز وجه تسمیه آنان به این نام، اصلی ترین موضوع مورد چالش در میان صاحب نظران است.
← نظر تفاسیر متقدم
الاتقان فی علوم القرآن؛ ارشاد العقل السلیم الی مزایا القرآن الکریم؛ انوار التنزیل و اسرار التأویل، بیضاوی؛ بحار الانوار؛ البرهان فی علوم القرآن؛ التبیان فی تفسیر القرآن؛ التحقیق فی کلمات القرآن الکریم؛ ترتیب کتاب العین؛ تفسیر الصافی؛ تفسیر عبدالرزاق؛ تفسیر العیاشی؛ تفسیر القمی؛ التفسیر الکبیر؛ تفسیر نور الثقلین؛ جامع البیان عن تأویل آی القرآن؛ الجامع لاحکام القرآن، قرطبی؛ جمهرة اللغه؛ روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم؛ زاد المسیر فی علم التفسیر؛ الصحاح تاج اللغه و صحاح العربیه؛ صحیح البخاری؛ فتح الباری شرح صحیح البخاری؛ الفرقان فی تفسیر القرآن؛ القاموس المحیط؛ لسان العرب؛ مجمع البحرین؛ مجمع الزواید و منبع الفوائد؛ مجمع البیان فی تفسیر القرآن؛ المحرر الوجیز؛ مسند احمد بن حنبل؛ المصباح المنیر؛ معجم مقاییس اللغه؛ معانی القرآن، الفراء؛ مفردات الفاظ القرآن؛ المیزان فی تفسیر القرآن؛ النهایة فی غریب الحدیث و الاثر؛ واژه های دخیل در قرآن مجید.

[ویکی شیعه] اصحاب رَقیم گروهی که نام و سرگذشت آنان بر کتیبه یا لوحی نوشته شده بود. بیشتر مفسران شیعی اصحاب رقیم را نام دیگر اصحاب کهف دانسته اند.
البته در روایتی، اصحاب رقیم سه نفر دانسته شده اند که در غاری زندانی شدند. پس از استغاثه های فراوان هر یک کارهای نیک خود را بیان کرد و از آن رهایی یافتند.
رقیم به معنای مرقوم، نوشته و خط آمده است. برخی رقیم را واژه ای رومی به معنای لوح و برخی دیگر واژه ای سریانی نام مکانی دانسته اند. این واژه در قرآن در آیه أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَابَ الْکَهْفِ وَالرَّ قِیمِ کَانُوا مِنْ آیَاتِنَا عَجَبًا؛ مگر پنداشتی اصحاب کهف و رقیم از آیات ما شگفت بوده است؟ ضمن داستان اصحاب کهف بر واژه کهف عطف شده است. بیشتر مفسران رقیم را، به معنای لوح یا کتیبه ای دانسته اند که داستان اصحاب کهف یا گروه دیگری بر آن نوشته شده است.

[ویکی اهل البیت] این صفحه مدخلی از دائرة المعارف قرآن کریم است
نام دیگر اصحاب کهف به سبب نگاشته شدن نام و سرگذشت آنان در یک لوح.
فرهنگ نویسان عربی، رقیم را به معنای «مرقوم» و برگرفته از ریشه «ر ـ ق ـ م» دانسته و معانی «نوشته»، «خط و نوشته برجسته» و برخی نیز «دوات» را برای آن گفته اند. شماری از آن ها، «رقم» را نقطه و اعراب گذاری کردن نوشته و گروهی نیز نوشتن معنا کرده اند؛ اما چنان که برخی نیز در جمع میان معانی گفته اند کاربردهای گوناگون «رقم» و واژگان برگرفته از آن نشان می دهد که ریشه یاد شده در اصل به معنای ایجاد نشانه در هر چیزی است که متناسب با موارد کاربرد، معنای متفاوتی دارد؛ رَقَم الکتاب یعنی کتاب را نوشت.
رَقَمَ الشیء؛ یعنی آن چیز را با نشانه ای متمایز کرد. رَقَمَ الکلمات؛ یعنی واژگان را نقطه و اعراب گذاری کرد. در مقابل، پاره ای از قرآن پژوهان «رقیم» را از واژگان دخیل می دانند؛ از جمله آن را واژه ای رومی و به معنای «لوح» و واژه ای سریانی و به احتمال، نام مکانی دانسته اند.
واژه «رقیم» فقط یک بار در قرآن آمده است: «أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَابَ الْکَهْفِ وَالرَّقِیمِ کَانُوا مِنْ آیَاتِنَا عَجَبًا». (سوره کهف/18، 9) هویت اصحاب رقیم که از آیات شگفت الهی خوانده شده اند و نیز وجه تسمیه آنان به این نام، اصلی ترین موضوع مورد چالش در میان صاحب نظران است. منابع نخست تفسیری شیعه و سنی نشان می دهد که در عصر نزول و سده های آغازین تاریخ اسلام همه مفسران، هماهنگ با سیاق آیات، اصحاب کهف و رقیم را گروه واحدی می دانسته اند و تنها موضوع مورد اختلاف آنان، معنای «رقیم» و وجه تسمیه اصحاب کهف به آن بوده است؛ این گروه معانی متفاوتی را برای رقیم گفته اند.
بیشتر آنان با استناد به ریشه لغوی و پاره ای از احادیث و نیز احتمالاً برخی منابع اهل کتاب، آن را به معنای کتیبه و لوحی دانسته اند که نام و سرگذشت اصحاب کهف در آن نگاشته شده بود. سنگ یا مس بودن لوح، نویسندگان و محل نصب یا نگهداری آن، مورد اختلاف این گروه است. رقیم به عنوان نام قریه اصحاب کهف، کتاب دینی، درهم ها و سگ آنان و همچنین وادی و کوهی که غار در آن قرار داشت، دیدگاه های دیگری است که از سوی این مفسران ارائه شده است. انگاره های یاد شده، گاه با پذیرش یا نقد مفسران متأخر روبرو گشته و گاهی نیز بدون هیچ اظهارنظری گزارش شده است.
بنابراین دیدگاه که مورد پذیرش مشهور مفسران متأخر از اهل سنت نیز بوده عطف «الرقیم» بر «الکهف» عطف بیان و برای متمایز کردن اصحاب کهف از دیگر گروه های مشابه است. البته در دوره های بعد گویا کشف اجسادی از مردگان در غارهایی چند و مشابهت ها و تفاوت های آن با داستان اصحاب کهف و نیز روایت مرفوعه ای از پیامبر صلی الله علیه و آله زمینه چالش بر سر هویت اصحاب رقیم شد.
در مقابل نظریه اول برخی، اصحاب رقیم را گروهی دیگر دانسته و داستان موسوم به «حدیث غار» در روایت مرفوعه نعمان بن بشیر از پیامبر صلی الله علیه و آله را سرگذشت آنان پنداشته اند. بر اساس این روایت، روزی سه نفر در بیابان و در پی بارش شدید باران به غاری پناه می برند. دهانه غار بر اثر سقوط سنگی بزرگ از بالای کوه بسته شده و آنان در آنجا محبوس می شوند.

[ویکی اهل البیت] اَصحاب رَقیم. این صفحه مدخلی از دائرة المعارف قرآن کریم است
نام دیگر اصحاب کهف به سبب نگاشته شدن نام و سرگذشت آنان در یک لوح.
فرهنگ نویسان عربی، رقیم را به معنای «مرقوم» و برگرفته از ریشه «ر ـ ق ـ م» دانسته و معانی «نوشته»، «خط و نوشته برجسته» و برخی نیز «دوات» را برای آن گفته اند. شماری از آن ها، «رقم» را نقطه و اعراب گذاری کردن نوشته و گروهی نیز نوشتن معنا کرده اند؛ اما چنان که برخی نیز در جمع میان معانی گفته اند کاربردهای گوناگون «رقم» و واژگان برگرفته از آن نشان می دهد که ریشه یاد شده در اصل به معنای ایجاد نشانه در هر چیزی است که متناسب با موارد کاربرد، معنای متفاوتی دارد؛ رَقَم الکتاب یعنی کتاب را نوشت.
رَقَمَ الشیء؛ یعنی آن چیز را با نشانه ای متمایز کرد. رَقَمَ الکلمات؛ یعنی واژگان را نقطه و اعراب گذاری کرد. در مقابل، پاره ای از قرآن پژوهان «رقیم» را از واژگان دخیل می دانند؛ از جمله آن را واژه ای رومی و به معنای «لوح» و واژه ای سریانی و به احتمال، نام مکانی دانسته اند.
واژه «رقیم» فقط یک بار در قرآن آمده است: «أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَابَ الْکَهْفِ وَالرَّقِیمِ کَانُوا مِنْ آیَاتِنَا عَجَبًا». (سوره کهف/18، 9) هویت اصحاب رقیم که از آیات شگفت الهی خوانده شده اند و نیز وجه تسمیه آنان به این نام، اصلی ترین موضوع مورد چالش در میان صاحب نظران است. منابع نخست تفسیری شیعه و سنی نشان می دهد که در عصر نزول و سده های آغازین تاریخ اسلام همه مفسران، هماهنگ با سیاق آیات، اصحاب کهف و رقیم را گروه واحدی می دانسته اند و تنها موضوع مورد اختلاف آنان، معنای «رقیم» و وجه تسمیه اصحاب کهف به آن بوده است؛ این گروه معانی متفاوتی را برای رقیم گفته اند.
بیشتر آنان با استناد به ریشه لغوی و پاره ای از احادیث و نیز احتمالاً برخی منابع اهل کتاب، آن را به معنای کتیبه و لوحی دانسته اند که نام و سرگذشت اصحاب کهف در آن نگاشته شده بود. سنگ یا مس بودن لوح، نویسندگان و محل نصب یا نگهداری آن، مورد اختلاف این گروه است. رقیم به عنوان نام قریه اصحاب کهف، کتاب دینی، درهم ها و سگ آنان و همچنین وادی و کوهی که غار در آن قرار داشت، دیدگاه های دیگری است که از سوی این مفسران ارائه شده است. انگاره های یاد شده، گاه با پذیرش یا نقد مفسران متأخر روبرو گشته و گاهی نیز بدون هیچ اظهارنظری گزارش شده است.

پیشنهاد کاربران

اسامی سه نفر از اصحاب رقیم رابیان کنید. غیر از اصحاب کهف.

بپرس