اصحاب اصنام
لغت نامه دهخدا
اصحاب اصنام. [ اَ ب ِ اَ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) سهروردی آرد: اگر ترتیبات حجمی در افلاک صادر از اعلاهای مترتب می بود همانا مریخ براطلاق از خورشید و هم از زهره اشرف بشمار میرفت ، ولی مطلب چنین نیست بلکه برخی از آنها از لحاظ ستاره بودن بزرگتر و برخی از لحاظ فلک اعظم اند و میان آنها از وجوه دیگر همانندی و همسری است. از اینرو میان ارباب آنها یعنی اصحاب اصنام نیز همین اصل صدق میکند و فضائل دایم ثابت و مانند آنها مبتنی بر اتفاقات نیست بلکه مبتنی بر مراتب علل است. و در حاشیه ص 145 حکمت اشراق آمده است : ارباب اصنام ( و در بعض نسخ «ذوات الاصنام » و در برخی «ربات الاصنام » ) و آن طبقه عرضی متشابه غیرمترتب در نزول است که عبارت از ارباب اصنام نوعی جسمانیند و بر دو گونه باشند: یکی از جهت مشاهدات حاصل آید و دومی از جهت اشراقات حاصل آمده ازطبقه طولی. و چون انوار حاصل آمده از مشاهدات از انوار حاصل آمده از اشراقات اشرف است و نیز جهان مثالی اشرف از جهان حسی است صدور جهان مثال از انوار مشاهدی و جهان حس از اشراق واجب آمده است ، چه اشرف علت اشرف و اخس علت اخس باشد برحسب اینکه هر یک از دو جهان را با هم مشابهت باشد زیرا هرآنچه در جهان اخس از قبیل افلاک و ستارگان و عناصر و مرکبات آنها و نفوس متعلق به آنها یافت میشود، نظیر و مشابه آنها در عالم مثال نیز باشد. ( از حکمت اشراق چ کربن ص 145 ). و رجوع به ص 144 و 146 و 147 و 169 و 199 همان کتاب شود.
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید