اصبح
لغت نامه دهخدا
اصبح. [ اَ ب َ ] ( اِخ ) حارث بن عوف بن مالک بن زیدبن شداد ذرعة ( کذا )... نیای مالک بن اَنَس یکی از ائمه اربعه بود. و رجوع به انساب سمعانی ، و حارث و امام مالک بن انس و مالک بن انس شود.
اصبح. [ اَ ب َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان میان آب بخش مرکزی شهرستان اهواز که در 28 هزارگزی شمال خاوری اهواز و 12 هزارگزی خاور راه آهن واقع است. منطقه دشت گرمسیر مالاریائی و سکنه آن 180 تن است که شیعه اند و به عربی و فارسی سخن میگویند. آب آن از چاه تأمین میشود و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و حشم داری و صنایع دستی زنان قالیچه بافی است. راه آن در تابستان اتومبیل رو است... زیارتگاهی بنام عباس در این آبادی وجود دارد. ساکنان از طایفه سرخه هستند. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6 ).
فرهنگ فارسی
( صفت ) ۱ - خوبرو زیبارو . ۲ - مویی که سفید مایل بسرخی باشد .
دهی است از دهستان میان آب بخش مرکزی شهرستان اهواز که در ۲۸ هزار گزی شمال خاوری اهواز و ۱۲ هزار گزی خاور راه آهن واقع است و منطقه دشت گرمسیر مالاریایی .
فرهنگ معین
دانشنامه اسلامی
[ویکی الکتاب] معنی أَصْبَحَ: صبح کرد-(حالتی نو)برایش اتفاق افتاد-داخل صبح شد
معنی غَوْراً: فرورونده در زمین (کلمه غور به معنای فرو رفتن آب در زمین است ، و منظور از این مصدر در عبارت "إِنْ أَصْبَحَ مَاؤُکُمْ غَوْراً "اسم فاعل - غائر - است )
ریشه کلمه:
صبح (۴۵ بار)
معنی غَوْراً: فرورونده در زمین (کلمه غور به معنای فرو رفتن آب در زمین است ، و منظور از این مصدر در عبارت "إِنْ أَصْبَحَ مَاؤُکُمْ غَوْراً "اسم فاعل - غائر - است )
ریشه کلمه:
صبح (۴۵ بار)
wikialkb: أَصْبَح
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید