اصبار
لغت نامه دهخدا
اصبار. [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ صِبْر و صُبْر و صَبَر. ( قطر المحیط ). ج ِ صِبْر و صُبْر، کرانه و سطبری هر چیزی و طرف آن و ابر سپید. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || اخذه باصباره ؛ ای تاماً باجمعه ، قال الاصمعی اذا لقی الرجل الشدة بکمالها قیل لقیها بأصبارها. ( اقرب الموارد ). || ملأ الکاس الی اصبارها؛ ای الی رأسها. ( اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ).
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید