اصاله

لغت نامه دهخدا

( اصالةً ) اصالةً. [ اَ ل َ تَن ْ ] ( ع ق ) از طرف خود و از جانب خود. مقابل وکالةً. ( ناظم الاطباء ). از سوی خود. اصلی و بدون نیابت از کسی. ( فرهنگ نظام ).

فرهنگ فارسی

از طرف خود از جانب خود مقابل وکاله .
اصلی شدن . با اصل و بیخ و ریشه گردیدن درخت و ثابت و راسخ شدن بیخ آن . یا با اصل شدن مرد .

پیشنهاد کاربران

اِصـالـه
در گویش محلی راوری
به زگیل خصوصاً زگیل های روی دست که در اثر ویروس ( HPV ) به جود میاد ، اصاله یا گاهی ( ستاره ) هم میگویند

بپرس