اصار
لغت نامه دهخدا
اصار. [ اِ] ( ع اِ ) میخ طناب. ( اقرب الموارد ). میخ طناب خیمه.( منتهی الارب ) ( آنندراج ). اصارة. ایصر. || حشیش. ( اقرب الموارد ). گیاه. ( منتهی الارب ). اصارة. ایصر. || رسن کوتاه که بدان دامن خیمه به میخ بربندند. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). رسن که دامن خیمه با میخ بدان بندند. ج ، اُصُر. ( مهذب الاسماء ). || زنبیل. || گلیمی که در آن گیاه پر کرده آرند. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( اقرب الموارد ). ج ، اُصُر، آصرة. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
جمع اَصر یا اِصر یا اُصر
بارهای گران. {گناه }
"از حملِ آصار و ثقل اَوزار که در روزگار امن و فراغ, اقتراف کرده باشند. . . ".
یعنی: از بر دوش گرفتن بارهای سنگین که در دوران آرامش و آسایش به دست آاورده بودند. . .
دیباچه تاریخ جهانگشای جوینی
بارهای گران. {گناه }
"از حملِ آصار و ثقل اَوزار که در روزگار امن و فراغ, اقتراف کرده باشند. . . ".
یعنی: از بر دوش گرفتن بارهای سنگین که در دوران آرامش و آسایش به دست آاورده بودند. . .
دیباچه تاریخ جهانگشای جوینی