اشیاف

لغت نامه دهخدا

اشیاف. [ اَش ْ ] ( ع اِ ) ج ِ شیاف. ( بحر الجواهر ). از ترکیبهای قدیمی است که آنرا به استاد «بقراط» نسبت دهند ولی بعقیده من این ترکیبات پیش از او هم بوده است چنانکه کتب یونانیان گواه بر این ادعاست. و برحسب آنچه معروفست اطلاق این نام اختصاص به داروهای چشم دارد و هم بر داروهایی که ساییده ودر هم آمیخته میشوند و آنها را در سایه خشک میکنند نیز اطلاق میشود و انواع گوناگون آنرا بطور ساییده برای تحلیل ورم و تجفیف و تقویت و جز اینها بکار برند و گاه آنرا بر رشته هائی ( فتیله ها ) که برمیدارند اطلاق کنند ولی این معنی نادر است. موضوع آن عقاقیر بصلی و ماده آن مفرداتی است که برای اکحال شایسته باشند و غایت آن حفظ رطوبت چهره یا قوت آنست و گویا اشیاف برای چشم ضعیف از کحول و ذرورات لطیف تر است و برای چشم بمنزله طلا جهت باقی بدنست. برخی از اشیاف برای مطلق ارماد است که آنرا بصورت قطور بکار برند و برخی جهت منع شعره از چشم است ، و نوع دیگر را دوای اخضر خوانند که برای سبل و دمعه و جرب و بیاض و شعره سودمند است و آنرا روزدرمیان بکار برند . ( از تذکره داود ضریر انطاکی ص 49 و 50 ).

فرهنگ فارسی

جمع شیاف

پیشنهاد کاربران

بپرس